سلام مشکلات من زمانی شروع شد که مادر بزرگم دسته گلی رو که نامزدم برای اولین سالگرد عقدمون خریده بود انداخت سطل آشغال صبح که پاشدم وقتی این صحنه رو دیدم و اعتراض کردم و این اعتراضم باعث شد مادر و مادر بزرگم یک ماه با من حرف نزنن و به نامزدم بی محلی کنن.از اونوقت تا حالا حس میکنم نباشم بهترم.انگار سرم داره منفجر میشه.انگار هیچکس منو نمیفهمه.نامزدیمون به خاطر جور نشدن شرایط نامزدم طولانی شد دنبال کارم اما پیدا نمیکنم.خلاصه اینکه مشکلاتم زیاد و فقط نامزدم باهام خوبه واقعا خسته شدم کمکم کنید.