سلام.من فاطمه هستم و یک ساله که وارد دانشگاه شدم.دختری مذهبی ومحجبه هستم اما ب شدت فعالیتای فرهنگی دارم .وقتی که وارد دانشگاه شدم افراد بسیاری ازمن خواستگاری کردن وحتی بعضا ب گوشم هم میرسید که خیلی از پسرا ازمن خوششون میاد اما روشون نمیشه با من حرف بزنن.
مدتها گذشت ومن باافراد مختلفی اعم از پسر ودختر در ارتباط بودم با دخترا رابطه * رفاقتی و باآقایون همکاری های فرهنگی .تااینکه یکی از پسرایی که من اصلا بهش فکرم نمیکردم ب من پیشنهاد آشنایی داد ایشون ادم بسیار محترمی برای من بودن اولش دنبال راهی بودم که جواب منفی بدم اما بعدا خودم خواستم که بیشتر باهاشون آشنا بشم .وقتی من پیشنهاد ایشون و قبول کردم این خبر مثل بمب تو دانشگاه پیچید درحدی که کادر دانشگاه هم این مسئله رو ب روی من آوردن درحالی من فقط میخواستم بیشتر باایشون آشنا بشم نمیخواستم جواب قطعی بدم حماقتی که من دراین بین کردم این بود که گفتم مانامزد کردیم تا ازمون رفع اتهام بشه اما نشد ولی رابطه * ما خیلی فراتر رفت وقتی خودمون بودیم دست هم ومیگرفتیم ولی من خیلی راضی نبودم والان به شدت عذاب وجدان دارم ومیخوام این رابطه رو کم کنم اما طرف مقابل من ب قدری من و دوس داره ووابسته * منه که نمیدونم چ کار کنم همش احساس میکنم آبروم تو دانشگاه رفته وباید تن به این ازدواج بدم وازطرفی این پسر ب من اعتماد کرده چون من بهش قول دادم البته بعداز مدتها....اینها همه توی سه ماه اتفاق افتاد حتی به خاطر من الان که تو تعطیلاته ازشمال هرچن وقت * بار میاد قم که من وببینه اون خودشم میدونه که شاید ۳۰درصدازمعیارای من وداشته باشه الان نمیدونم چ جوری برای سال آینده آبرو * رفتم و جمع کنم