با سلا
٨ سال هست ازدواج كردم و دختري ٤ ساله دارم
شوهرم در ذهنش از كاه كوه ميسازد و مدام راجع به خانوادم حرف ميزند
مثلا در طول روز اگر با من تماس بگيرد ميپرسه راستي ديروز خواهرت كجا بود كه خونه پدرت نبود يعني از ديروز تا الان داشته فكر ميكرده كه اون كجا بوده و بعد ادامه ميده كه آره حتما فلان جا بوده رفته مارو نبينه و ازين چيزها
يا مادرت فلان چيز را گفت منظورش اين بود پس بايد فدان شود پس اونكارو كرد وووووو
بارها براس همين مسائل كه به يك موضع مسخره انققققدر فكر ميكنه و تحليلش ميكنه كه ازش غول ميسازه با دوستاش فاميلاش خانواده من قهر كرده
خسته شدم خس ميكنم دورم سيم خاردار كشيدن و تا صورتمو حركت ميدم صورتم خراشيده ميشه
مداااام بايد همه چيز رو درمورد همه توضيح بدم
و به همين دليل خيلي چيزها و راستش رو نميگم يا سعي ميكنم ندونه تا مجبور نشم ٦ ماه يك موضوع بسخود رو توضيح بدم
ممنون ميشم كمكم كنيد