سلام
من و همسرم دو سال هست که ازدواج کردیم و من شغل پرستاری دارم .خانووده همسرم کاملن مخالف کارم هستن . من عروس اول خانوادههستم .گاها شبکاری داشتم اما خیلی کم . درکل تااینکه اونا مدام از کار و بچه نیاوردن و همراهی نکردن تو مجالس و چندبارز باهاشون حرفمون شد امامن بحث نکردم و شوهرم جلوافتاده تااینکه این اواخر خودم مجدد بحث رو باز کردم و گفتم شمااصلن من و دوس ندارین و کارمن هم یکی از عواملاشه و اصلا کلا من ضعفم رو نشون دادم
من دیگه ازاین تهدید میترسم
من ارزوی مرگ دارم برای خودم هیچکس و دیگه دوس ندارم
دلم میخوادبرگردم پیش خانوادم