سلام..من 20سالمه و 6 ماهه با یه دختر وارد رابطه * دوستی و عشق شدم..و هدفمون هم ازدواجه..میدونم زوده از الان ولی دیگه چیکار کنیم،خب همدیگرو دوست داریم، تفاهم داریم، با همدیگه آرامش داریم و.. .ما اصا تا الان مشکلی نداشتیم، ولی یه هفتس ک ایشون از همه چی میترسن،با اینکه هیچ نوع ارتباطی هم نداشتیم! و از خانوم کمتر بهش نگفتم و ایشون هم از آقا ب من کمتر نگفته! ولی احساس گناه میکنه، میترسه ک این دوستیه پنهان برا بعد ازدواج و آیندمون مشکل ایجاد کنه!، نگران درس منه ک با وجود خودش نتونم بخونم و نتونم برم سرکار و همه چی خراب بشه و.. همش نگران آیندس.همش میترسه ک فکرم درگیر باشه و درس نخونم.. حتی چن روز پیش با گریه زاری برگشت گف ک بیا تموم کنیم این دوستیو و ب پای هم بمونیم تا درست تموم بشه! اگه التماسای من نبود الان رفته بود.. و من انقد وابستشم و دوسش دارم ک فکرشم برام سخته ک جدا باشیم..الان با این ک میگه ببخش اون حرفارو زدم، ولی رفتارش تغییر کرده و منو عذاب میده.. احساس میکنه ک وجودش برا هردومون بده..میگه عاشق باشیم و بمونیم ولی از هم جدا باشیم! خیلییی حساس شده..دیگه بیشتر ازین نمیشه توضیح داد اینجا..یه راهکار یا حرفی بهم بگین ک ب ایشون بگم تا نگران نباشه..حتی نمیتونم بهش حرفی بزنم اصلا، چون زود عصبانی میشه و میره میگه تا شب خدافظ!!اینو مطمئنم ک منو دوس داره و هر دو عاشق همیم ولی نگرانی و ترسایی ک داره همه چیو داره خراب میکنه..