سلام
من 7 ساله ازدواج کردم و تک دخترم و یه برادر دارم که تازه ازدواج کرده. مشکل من اینه که مامانم که خیلیم جوونه همش میخواد من خونش برم و اگه یه روز نرم خیلی ناراحت میشه. من دو تا بچه دارم که هم مادرم هم بچه هام بهش خیلی وابسته ان و الان پسرم که نزدیک 5 سالشه و همش میریم اونجا خیلی اخلاقا و کارایی که پسند من نیس روش تاثیر گذاشته. اینم بگم که من با مامانم خیلی اختلاف اخلاقی و اعتقادی داریم. به نظرتون چیکار کنم که انقد به ما وابسته نباشه و من زندگی مستقل خودمو داشته باشم؟ شوهرمم دوسداره هرروز بره اونجا چون بهش احترام میذارن ولی مامانم خیلی به من گیر میده و حتی تا اینکه بچه هامو چی بپوشمو و چجوری باهاشون رفتار کنم هم دخالت میکنه. واقعا کلافه شدم و افسردگی گرفتم از طرفیم تا مثلا بهش میگم بچه های خودمم بذار خودم میدونم چیکار کنم انقد بهش برمیخوره که منم عذاب وجدان میگیرم که نکنه بی احترامی کرده باشمو و اعصابم خیلی بهم میریزه. زن داداشمم هفته ای یه بار بیشتر نمیاد خونشون و اجازه هم نمیده داداشم تنها بیاد خونشون چون میگه داداشم بچه ننه بارش آوردن میخوام درست بشه. مسافرتو اینام میریم باهامون میان اگه هم نگیم بیاین ناراحت میشه. مشکل من اینه چجوری باهاش رفتار کنم که بفهمه رفتاراش اشتباهه و ناراحت نشه؟یعنی همه جوره امتحان کردم با زبون خوشم میگم میگه من دلم واسه نوه هام تنگ میشه بای هرروز ببینمشون تو نمیخوای نیا خونم در صورتی که من بیشتر واسه تربیت بچه هام نگرانم. ممنون