سلام روانشناس محترم
من مبتلا به وسواس حق وناس هستم مثلا رفتم بیمارستان پیش پدر خانم بنده بهش مراقبت کنم و دکترها به من گفته بودند هیچی بهش ندید پدر خانم بنده گفت یک لیوان آب هویج بده من گفتم نمیشه با اصرارخودش که آب هویج بوده من بهش آب هویج ندادم من یک لیوان آب انبه بهش دادم فکر میکنم چرا بهش آب هویج ندادم و چرا بهش آب هویج ندادم بعد از چند دقیقه حالش بهم خورد بردنش یا انتقال دادند به اتاق تحت مراقبت ویژه جنرال قبل از این اتفاق من به دکتر که برای دیدنش ،گفتم آب انبه دادم دکتر گفت مشکلی نداره حالا به ذهنم آماده یا عذاب وجدان دارم چرا به دکتر نگفتم پدر خانم بنده از خوردن چیزی منع کردنند یا خودش آب هویچ می خواسته من بهش آب انبه دادم حالا فکر میکنم حالش بد شد به خاطر من است اگر بمیره من چه کار کنم فکر میکنم من کشتم یاسرطان مغز استخوان و معده وزخم معده و خونریزی معده یا هپاتیت سی یا خونریزی یا بیماری های دیگر که در آینده بگیره یا در بیمارستان بیماری دیگر بگیره خونش لخته می شوداز پاش لخته خون یا خونش لخته می شود به سمت قفسه سینه اش می ره اگر لخته خون برطرف نکنند خفه می شود یا قلبش مشکل پیداشده یا بیماری های دیگری دارد بازهم فکر میکنم بالیوان آب انبه که بنده دادم و آب هویج بهش ندادم این سرطانها و زخم معده یا از پاش لخته خون یا خونش لخته می شود به سمت قفسه سینه اش می ره یااگر لخته خون برطرف نکنند خفه می شود یا قلبش مشکل پیداشده یا بیماریهای دیگر وارد شده است یا حالش بهم خورده بردن به بخش مراقبتهای ویژه جنرال حالا فکر میکنم من با دادن این آبمیوه این بیماریها را به وجود آوردم یا شک میکنم شاهد به دکتری که قبل از پدر خانم را ببرند به قسمت مراقبت ویژه جنرال آن را کنترل کنند شاهد آبمیوه دیگری گفته باشم یعنی شک می کنم که آب انبه نگفتم ابیموه دیگری به دکتر گفتم و دکتر هم میگه اشکالی نداره و فکر میکنم چرا به دکتر نگفتم دکترهای قبلی پدر خانم بنده را از هم چیز منع کردن من خسته شدم خیلی این را پرسیدم الان فهمیدم به دکتر گفتم آب آناناس دادم ولی اب انبه بوده بهش دادم به دکتری که آمد قبل از بردن پدر خانم بنده به بخش مراقبتهای ویژه بهش گفتم بهش آبمیوه دادم و دکتر گفت اشکالی نداره خسته شدم لطفا راهنمایی بفرمائید . فکر میکنم این موضوع وسواس نیست حق وناس هست حالا فکر میکنم چرا زمان را نگفتی یا زمان دادن آبمیوه به پدر خانم را نگفتی به دکتر و تازه من نمی دانم چه زمانی دادم این هم به فکرم میاد فقط این را میدانم که آبمیوه را دادم حالش بهم خورد و نمی دانم یک دقیقه یا نیم ساعت یا یک ساعت یا فکر میکنم تاریخ و زمان را چرا به دکتر نگفتی آبمیوه را دادی به پدر خانمت و آن حالش بد شد و به مراقبت ویژه جنرال بردند و امروز یا دیشب دقیقا نمی دانم یا چندروز پیش هپاتیت تشخیص دادند لازم هست برم بپرسم ویا امروز ساعت دو نیم یا دو ونیم صبح تاریخ ۱۳۹۷/۸/۶ ایست قلبی کرد پدر خانم بنده بازهم فکر میکنم با خوردن آبمیوه این ایست قلبی به پدر خانم بنده به وجود آمده است امروز تاریخ ۱۳۹۷/۸/۶به رحمت خدا رفت من خسته شدم کمکم کنید از نظر شما این موضوع وسواس است یا حق وناس است و ظمنا از دکتر روان پزشک سوال کردم گفت من دکتر هستم کسی با خوردن آب پرتقال و آب انبه یا آبمیوه دیگر کشته نمی شود و ظمنا بازهم شگ میکنم که خانم دکتر اینها را گفته یا نگفته ظمنا از قسمت احکام مرکزملی پاسخگویی دینی این سوال را پرسیدم گفت گناه کردی و عذاب وجدان زیاد شد من می ترسم کمکم کنید من کارم خیر بود.نیتم کشتن نبود می خواستم پدر خانم بنده از دستم نترسه دیگه زده شدم نمی دانم چه کار کنم دارم دیوانه میشم تو رو خدا کمکم کنید ظمنا فشارش یا فشار خونش بالا و پایین میرفت هم فکر میکنم من کردم و هر روز یک بیماری جدید من خسته شدم . میدانید چقدر سوال را پرسیدم نمی دانم چه کار کنم هرروز یک بیماری و اتفاق به وجود میاد فکر میکنم من کردم من خوب نمی شم چون اعتماد به نفس ندارم بر غلبه بیماری چه کار کنم یا دردش تسلیم نشدن است یعنی بی اعتنای نکردن است روش بی اعتنای هم با من بگید مقلد ایت الله مکارم شیرازی