سلام به سایت مشاوره ایرانیان.یسری فکر توی سرم اومده وقتایی که تنهام یعنی شوهرم سرکاره و پسرم کلاس رفته بود .دی روز کلی قرص یه مشت میخواستم بخورم ریختم دهنم با آب قورت بدم پسر بزرگم از کلاس اومد و جمع و جور کردم و همه رو بالا اوردم.انگار اصلا بهشون فکر نمیکردم دختر کوچیکم و پسر وسطیم توی خواب ناز بودن ولی من خیلی مصمم بودم هیچی برام مهم نبود.بچهام خیلی دوستم دارن شوهرم نمیدونه که من اینجا به فکر چیم دلم برای خودم و همشون آتیش میگیره.پسرم ۱۸سالشه پسر وسطی ۴سالشه و یه دختر۸ ماهه دارم .از خودم میترسم ولی بازم تکرارش میکنم تا به چیزی که میخوام برسم.از دیروز فقط خیلی خوابم میاد و بدنم خیلی خسته و کوفته شده .نمیدونم پسرم فرشته نجاتم شد یا مزاحم ولی وقتی اومد حس خوب و بد با هم داشتم قاطی بودن.
دارم به راهای دیگه فکر میکنم دلم آتیش میگیره اول برای شوهرم بعد بچهام ولی ته دلم بی تفاوتم فقط میخوام همه چیو ول کنم برم