سلام من ۱۵ سالمه
وقتی ۲سالم بود پدرو مادرم رو تو تصادف از دست دادم و عمو و زنعموی جوانم چون بچه دار نمیشدند سرپرستی منو به عهده گرفتند همه چی خوب بود تا اینکه پارسال عموم ایست قلبی کرد و فوت کرد من تا وقتی که عموم زنده بود از اون بدی ندیدم و همیشه هوای منو داشت مثل یه پدر و از کودکی و حتی وقتی عموم هم فوت شد از زنعموم هم بدی ندیدم اون هم مثل یه مادر منو بزرگ کرد
از وقتی عموم فوت کرد زنعموم هم بامن بیشتر احساس نزدیکی میکنه و با من راحت هست و لباس های راحت و باز میپوشه
لباس های باز ، کوتاه و لباس های دیگه ، منظورم این نیست که اون قصد کاری یا چیزی داشته باشه
ولی از وقتی خیلی با من راحت شد من احساس خجالت میکنم
و احساس میکنم اگه بیشتر از این ادامه بدم رو رابطه مادر پسریمون تاثیر بدی بزاره
میشه راهنماییم کنین چیکار کنم من زنعموم رو بیشتر از هرکسی دوست دارم حتی گاهی که بدنش رو لخت میبینم هم احساس و قصد و قرضی بهم دست نمیده و فکری تو سرم نمیاد
لطفا راهنماییم کنین من اونو از مادرم هم بیشتر دوست دارم