سلام من یه دختر 17 ساله ام با چهره ای معمولی . رشتم تجربیه . عاشق پسر دوست مامانمم اما اون هیچی نمیدونه خونواده * خیلی خوبی داره که من عاشقشونم . این پسر 18 سالشه رشتش اول تجربی بوده اما بعد مثل اینکه میبرنش پیش یه مشاور و از تجربی زده میشه یعنی از اولم خودش عاشق انسانی بوده به زور خونوادش اومده بوده تجربی . بگذریم . وقتی میاد انسانی یه سری دوست ناباب پیدا میکنه و اونام خیلی روش تاثیر میذارن جوریکه خونوادش فهمیدن سیگاری شده . خونوادش همه کاریو انجام دادن که این خوب بشه حتی بردنش پیش مشاور ولی مثل اینکه مشاوره گفته ایرادی نداره سیگار بکش واسه آروم کردن خوبه . خونوادش دارن عذاب میکشن امسال کنکور داره هیچ اقدامی نکرده . امتحانات نهاییشم فقط سعی میکنه قبول شه . خونوادش درسشو ول کردنو دیگه بهش گیر نمیدن . من عاشقشم یه مدت والیبالیست بوده چشماش سبزه اخلاقش خیلی خوبه جوری که همه معلما گفتن این پسر واقعا حیفه . معلماش میگن خوب میتونه صحبت کنه در حد یه مشاور اما نمیتونه بنویسه . من دیوونشم اما همیشه باهاش لجم یعنی همش باهاش لجبازی میکنم اونم گاهی اوقات حرص میخوره ولی من نمیتونم لجبازی نکنم باهاش . اولین باریم که دیدمش با اینکه بعد از مدتها بود و اون اصلا بچگیمونو یادش نبود ، تو خطابش کردمو باهاش لجبازی کردم چون من بچگیمونو کامل یادمه بر خلاف اون. از طرفیم چون من رشتم تجربیه حس میکنم مامان باباش هی از من تعریف میکننو تو سرش میزنن ، میترسم با اینکارا از من متنفر شه . میدونم اولویتم درسمه اما نمیتونم عشقشو از دلم بیرون کنم از بچگیم دوسش دارم . میدونم اولویتم درسمه اما این موضوع باعث شده از درس فاصله بگیرمو بی حوصله شم . از طرفی با خودم میگم اونکه نتونسته جلو خودشو بگیره و سیگاری شده فردام حتما میره سراغ مواد مخدر ، حتی بدتر از اون دختر بازی که این موضوع آتیشم میزنه ، وقتیم میبینم رفتارش با من از اول صمیمی بوده یعنی زود خودمونی شد مطئن میشم که یه مدت دیگه حتما میره سراغ دختر بازی .دارم دیوونه میشم تروخدا کمکم کنید.