سلام وقت بخير
دختري هستم كاملا معتقد و محجبه
٣سال با پسر فاميلمون در ارتباط بودم،خانواده ها درجريان بودند.و منتظر بوديم شرايط اوكي بشه.و ما تو اين سه سال ب هم نگاه هم نميكرديم.و كاملا رسمي و محترمانه.٢٠روز ديگه قرار عقدمونه.و من براي خريد و ...منزل اونا بودم.خيلي از اوقات ميشد ك ما باهم تنها ميشديم.ولي همونطور ك گفتم اصلا چيزي بينمون نبود ك بخوايم ب گناه الوده شيم.ولي اين سري دست همو لمس كرديم...و گفت بيا يه محرميت بخونيم ك گناه نكنيم.اول قبول نكردم و فرداش قبول كردم متاسفانه.و بغلم كرد و .... چيزهاي ديگه.خيلي پشيمونم خيلي.من تاحالا ب هيشكي دست هم نزده بودم.و با ايشون تا كجا ك پيش نرفتم.البته حجابم تغييري نكرد.و همونطوري بودم.ولي بايد گفت حجاب بخوره تو سرم.دلم ميخواد بميرم.خودمو بكشم و ب عقد نرسم.چون اصلا همچين چيزايي تو مخيله م هم نميگنجيد حتي.خيلي پشيمونم...ايشون چون حقوق خونده و اين ها...ميگف اين محرميت درسته.و نافذه هست اسمش...و ميشه بعدا اجازه گرفت.وحتي بعضي مراجع گفتن اجازه نميخواد.دوس دارم زمين دهن وا كنه و برم داخلش...ميترسم...استرس دارم...حالم بده...روانم ب هم ريخته...با خودش ك حرف ميزنم ميگه كار اشتباهي نكرديم و فلان...ما مال هميم....ما مطمعنيم ك ديگه قراره ازدواج كنيم و غييييره...خودشم خيلي مذهبيه...ولي من دارم ديوونه ميشم.همشو با اشك واستون نوشتم.توروخدا كمكم كنيد
خونشون ك بودم هي ارمم ميكرد.كلي گريه كردم...ولي از وقتي اومدم خونه نه چيزي خوردم و نه هيچ...فقط گريه ميكنم.روم نميشه نماز بخونم.حس ميكنم گناه بزرگي كردم و محرميتمون درست نيست