سلام.من خانمی۴۷ساله هستم.و ۲۶ساله که ازدواج کردم.شوهرم مرد خوبیه و علی رغم اینکه بارها با تحریک مادرش کارهایی کرد که به بحث و جدل کشیده میشد ولی من با سکوت و صبر تمومش میکردم.تا اینکه دوسال پیش به من تهمت دزدی زد و گفت تو وسایل خونه منو میبری میدی له خانوادت.خانواده من و مخصوصا پدرم بسیار دست و دل بازن و اصلا نیازی ندارن و منم اصلا اینکارو نکرده بودم.البته مثلا یه موقع لباسی برام کوچیک شده بود که هنوز نو بود رو به خواهرم میدهم که اونم مال خودمه .خلاصه خیلی به من برخورد و کارمون تا نزدیک جدایی کشیده شد که با صحبتهای مادرم و برادر همسرم مسأله حل شد .ولی من از اون به بعد دیگه دوسش ندارم.مخصوصا که علنا به من پول نمیده و میگه خودت خرج خودت کن(من معلمم).خیلی سعی کردم که محبت کنم و همه چیزو فراموش کنم ولی نمیتونم و تا میاد یادم بره دوباره یه کاری میکنه یا یه حرفی میزنه که حس تنفر پیدا میکنم.دلم نمیخواد اینجوری باشم ولی دست خودم نیست.خواهش میکنم بگین چیکار کنم.من دوتا پسر ۲۴و۱۵ساله دارم..شوهرم تا میام باهاشون حرف بزنم و تذکری بهشون بدم میگه با بچه ها بحث نکن .تو زندگی رو داری خراب میکنی و همین باعث شده پسر کوچیکم بهم حرف ناجور بزنه.از باباش یاد گرفته تا من چیزی میگم فوری میگه حرف مفت نزن...خیلی ناراحتم.احساس میکنم دیگه جایی تو این زندگی ندارم...لطفا بهم بگین چیکار کنم که بتونم تحمل کنم وکار درست رو انجام بدم .ازتون ممنونم