باسلام ممنون میشم زود جواب بدید خیلی مهمه
دختری21 ساله هستم دانشجوی دکترا وسال سوم البته من بخاطر رتبه کنکور جزو نخبگان هستم و تونستم مستقیم دکترابخونم
مشکلم اینه که سال اول بامادرم خونه داشتم سال دوم بخاطر گیرهایی که میداد و مهمتر ازهمه اینکه او تهران رو دوست نداره تصیم گرفتم برم خوابگاه تاشرایط برای هردوراحتترباشه
درضمن ده سال قبل مادرم جداشده و ناپدری دارم که البته رابطه بدی نداریم
چون ناپدریم هم شهردیگه ای هست و احساس گناه هم میکردم ک اونهارو ازهم جدا کردم ولی وارد خوابگاه ک شدم فهمیدم فقط به خوابگاه دکترامیدن که 2یا3 نفرست و من یک ترم درسم پیشرفت کرد حتی رابطه خیلی خوبی باهم اتاقیم ک متولد59 بود داشتم ولی ازترم دو باهم جروبحث کردیم و دیگه حتی یک کلمه صحبت نمیکردیم نمیدونم مشکل کی بود ولی منم آدم حساسی هستم باکوچکترین صحبتی بهم میریزم
دیگه دوست نداشتم توی اتاق بمونم و توی یک ماه تقریبا 20 شب خوابگاه نرفتم درگیر مهمونی و مسافرت شدم
تااینکه از خوابگاه زنگ زدن خونه و اوضاع بهم ریخت.بعد از اون مسئله ضربه بدی خوردم و البته با کسی که خیلی دوستش داشتم رهام کرد و الان کلا معیارها و عقایدم عوض شده.بطورخلاصه بگم سال بعد رو دوباره خونه گرفتیم درضمن نمیذاشتن هیشوقت من خونه تنهاباشم و این ازارم میده
الان بشدت احساس میکنم نیاز به استقلال دارم و هرشب خودموسرزنش میکنم که چرابچگی کردم و ازون شرایط بهترین بهره رو نبردم اون حس گناه هم از به سراغم اومده من تهرانو خیلی دوسدارم و توی شهر خودمون احساس افسردگی و پوچی میکنم درحالیکه اونا علاق دارن باهرفرصتی برن اونجاو تبعا منو میبرن الان دوباره بحث خوابگاه اینبار سوئیت تک نفره رو پیش کشیدم که بشدت مقابله کردن ولی اگراصرار کنم راضی میشن نمیدونم کارم درسته یانه ولی احساس میکنم درنظر دیگران هم ادم وابسته ای جلوه میکنم راهنماییم کنین