سواله من اینه که اشتباه بزرگی رو مرتکب شدم،که خیلی خیلی پشیمانم واحساس گناه میکنم.واینکه سالهاس از همسرم پنهان دارمش.و جرات بیان حقیقت و ندارم.چون بیان حقیقت مساویه با فروپاشدن زندگیم و یاحداقل،سردی زندگی وبی اعتمادی همسرم تااخرعمر،ورفتن ابروم.ما وضع مالی زیاد خوبی ازاول زندگی نداشتیم.برای همین اوایل همسرم خرجی درتوانش نبود که بهم بده ومن همیشه دستم خالی بود.تو مهمانی ها و مراسمها جز خجالت چیزی نداشتم.الانم نه که خوب شده.نه.ولی فقط یکمی خرجی اندکی بهم میده.یعنی درتوانش نیست.منم اونموقعها برای رفع امورات خودم مثه کتاب و لباس و هدایایه تولدو روز مادروپدرو همسرو ...هربار یک تکه طلایه سبک میفروختم.وتامدتی سرمیکردم.البته کلا من طلایه کم و سبکی هم داشتم.تااینکه بالاخره تمام طلاهای هرچندکمم هم تمام شده است.هرچند که شوهرم در بدترین شرایط مالی چشمداشتی به فروش اونها نداشت ونداره.وفقط میگه شاید برای خونه خریدن بفروشم.شاید اونم.منم بجاشون چندتکه بدل طلایی جایگزین کردم که درمراسمها پاپیچ طلاهام نشن.دارم میمیرم از عذاب وجدان.و فکرم مشغوله.فعلا اجازه کار بهم نمیده.چون آزمون وکالت دارم.و معتقده کاراصلی من باید وکالت باشه.اما هربار که بحث خرید خونه میاد پشتم میلرزه.وهمینکه احساس میکنم بهش خیانت کردم.چکارکنم.یک راهی پیش روم بزارید.اگه حقیقتو بفهمه به همه میگه.اخه خیلی مقتصده.وبا فروختن بشدت مشکل داره.و اگه به طلاق نکشونه لااقلش زندگی الانمو جهنم میکنه.هرچندمقصرش خودمم