سلام من ۱۹ سالمه حدود ۶ ساله با پسرداییم دوستم ایشون۲۶ سالشونه البته خانواده هامون میدونن یعنی کلا همه فامیل میدونن منتظریم من درسم تموم بشه و ازدواج کنیم تو این۶ سال خیلی اذیت شدیم هردومون بخاطر سن کممون ولی خب انقد ک همو دوست داشتیم جدا نشدیم الان همچی خیلی بهتر شده من از علاقه پسرداییم ب خودم هیچ شکی ندارم ولی خیلی کم پیشمه همش سرکاره الان یکماهه ک اصلا ندیدمش نه تو مهمونیا نه بیرون هیچی.من ازش نخواستم ک تو باید پول داشته باشی ماشین داشته باشی و اینجور چیزا همش دوس داشتم وقتمونو باهم بگذرونیم یعنی از کمترین فرصتامون استفاده کنیم کنار هم باشیم حتی چهل دقیقه خیلی اذیت میشم از این ندیدنا اخلاقم برمیگرده عصبی میشم هم اونو اذیت میکنم هم خودمو حتی انقد ک بهم فشار میاد گریه میکنم از دوری و دلتنگی بهش میگم اگه دو هفته کار میکنی یروز یه یکساعت برا من وقت بذار بریم بیرون ولی میگه نمیتونم باید کار کنم بتونم عروسی بگیرم همش هدفای بالا داره این ماشینو عوض کنم فلان ماشینو بگیرم فلان جای شهر خونه بخریم عروسیمونو بترکونیم من دروغ نمیگم از اینایی ک میگه بدم نمیاد ولی ارزش اذیت شدن الانمو ب هیچ عنوان نداره من میخوام تو ارامش زندگی کنم نه اینکه حتما فلان ماشینو سوار شم
انقدر بهم فشار اومده تصمیم گرفتم ازش جدا شم اصلا نمیتونم تحمل کنم اصلا نمیذاره من حرف جدایی بزنم منم دوسش دارم ولی خیلی ادامه این رابطه با این وضعیت برام سخته
هیچی عین اکثر دخترای الان نخواستم ازش چون احتیاج نداشتم وضع مالی خانوادگیم خوبه فقط خواستم بیشتر برام وقت بذارم ک همونم دریغ میکنه خیلی دوسش دارم ولی نمیدونم باید چیکار کنم با این وضعیت
لطفا راهنماییم کنین ممنونم