من به خاطر شغل و تحصیلات چهار سال در شهری زندگی میکردم و برادر کوچکترم که بیست و هفت ساله هست با من هست.تقریبا بیکار هستش و درآمدی نداره همه مخارج خونه بعلاوه کرایه خونه رو من متحمل میشدم و برادرم بخاطر بداخلاقی شدید و فحاشی زیاد که داره با پدرم اختلاف شدید دارن و حاظر نیست بره با خونوادم در شهرستان زندگی کنه.
برادر بزرگترم ب جرم فروش مواد مخدر زندان بوده و سه چهار ماهی هست آزاد شده اما با دعواهای شدید و کتک کاری در شهرستان خونوادمو آزار میده.دو سه باری برادر بزرگم اینجا اومده و با برادر کوچکتر مواد مخدر مصرف کردن و حتی دوست خلافکارش رو هم آورده ب منزل من.من چند ماهی هست عقد کردم اما همسرم از مشکلات خونوادم چیزی نمیدونه چون همه چیز رو ازش پنهون کردم.فقط چندبار که برادر کوچکترم دوستهاش رو آورده بود منزل همسرم خیلی عصبانی شد و منو برد بیرون از خونه.اما برادر کوچکترم معتقد بود که عصبانیتش بی جا هست.تصمیم گرفتم خونه ای جداگانه بگیرم و برادرم با من نباشه.خیلی دوستش دارم و اون هم ب من وابسته هست اما نمیتونم رفتارهای بدش رو تحمل کنم.چندباری هم از من پول قرض گرفته و برنگردونده.دو سه بار اقدام ب خودکشی کرد و تهدید کرد که اگر بری من خودم رو میکشم و تنها میشم اما من بهش گفتم منم حق زندگی دارم و میخوام برم سر زندگی خودم.
واقعا درمونده هستم.دلم میخواد جدا زندگی کنم اما مادرم و فامیل منو دچار عذاب وجدان میکنن که برادرت رو ترک نکن.ما میدونیم اون بداخلاقه اما تو تحمل کن و تنهاش نذار.
منک پرستار برادرم نیستم من نمیتونم زندگیمو بزارم ب پای برادرم.
خواهش میکنم منو از این عذاب وجدان نجات بدید