سلام خسته نباشید .
من دختری بیست و یک ساله هستم یک ساله ازدواج کردم و از ۱۵ سالگی نامزدی بودم . من از ۱۵ سالگی علاقه ای به شوهرم نداشتم بله دادم اما بعدش هر کاری کردم نتونستم بهم بزنم چون ازم دلیل قانع کننده میخواستن و من نداشتم . نه معتاده نه بیکاره اما یه سری رفتارهایی داره که بدم میومد ازش مثلا دهن لق بود حرف تو دهنش نمی مونه ترسو هست تنش و دهنش بو میده خالی بنده ... من ازین رفتارا بدم میاد که برا هیچکس قانع کننده نیست ....
الان دلم نمیخاد باهاش رابطه داشته باشم ازش متنفر شدم بین مرگ و زندگی با اون مرگ رو انتخاب میکنم خیلی ازش بدم میاد می گفتن علاقه بعد ازدواج به وجود میاد اما من حالم دیگه ازش بهم میخوره هر چقدرم که پسر خوبی باشه ... چیکار کنم حاضر نمیشه طلاقم بده منم خودم تک و تنهام تو این راه فقط خدا رو دارم فقط خدا میدونه تو این یه سالی که تو خونش بودم روابطم باهاش چقدر سخت بوده هر چی تحمل کردم که درست بشه نشد