سلام من در دوران مجردی به مردها اعتماد نداشتم حال که عروسی کرده و چهار سال از عروسیمان میگذرد هم همینطور ولی حالا خیلی بیشتر شده که گاه فکر میکنم فقط طلاق باید بگیرم همسرم نه اینکه با زنی رابطه داشته باشه ولی با خانما راحته حرف میزنه میخنده با اینکه میدونه حساسم یه مدت در اسنپ کار میکرد تعریف کرد که مسافری سوار شده و از زندگی اش برایش صحبت کرده و گفته از همسرش طلاق گرفته و صیغه میشود و...این. خانم برای همسرم گه گاه پیام مناسبتی میفرستاد شوهرم هم جوابی میفرستاد تا روزی دیدم که همسرم برای این خانم فیلم خنده دار فرستاده من هم عصبی شدم و موضوع رو با همسرم در میان گذاشتم که چه دلیلی داره فیلم فرستادی یا پیام میدی جواب همسرم این بود که خانومه دیره ۶۰سالشه میتونه برام کار جور کنه و ... من بیشتر و بیشتر حساس شدم تقریبا یه دوهفته پیش همسرم برای کار به کرکوک رفت از همسرم پرسیدم که خانوم هم اونجا هست گفتن بله یک دختر مجرد کرد سنندج کمی باهم بحث کردیم بهش گفتم خواب دیدم با دختره ای اونم اول گف نه مهندس از اون خوشش اومده و .. بعد بدش اومد که چرا من گفتم خواب دیدم و ... بعد من گفتم بحث رو تموم کن که دعوامون نشه در موردش حرف نزنیم بعد از ده دقیقه ای پیام داد که در اینستاگرام استوری منو ببین که مطلبی گذاشته بود که الحق و الانصاف که دخترای کرد زیبا هستن و خدا به زیبایی اینها دختری نیافریده و چشم خانومم رو دور دیدم من هم خیلی ناراحت شدم و تا مرز خودکشی رفتم و شوهرم باز شروع کرد که تو شک داری تا شکت برطرف نشه زندگی ما درست نمیشه منم تموم محل ندادم حالا برگشته با دوستش که کرکوک زنگ میزنه دوستش در مورد دخترای اونجا باهاش حرف زد که رفتیم کرکوک چرخیدیم و اگر تو بودی به جای اینکه به جدول بزنی به دیوار میزدی جدول زدن یعنی محتلم شدن یعنی فکر میکنم با دیدن آن دختر محتلم میشده که دوستش این حرف رو زده و همسرم همش حرف از دختره سوینا میزنه که اینجور میگفت ما چی بهش میگفتیم و ... نمیدونم چیکار کنم حس میکنم دیگه حسی به من نداره یا زن زیبا میخواد نمیدونم واقعا به نظرتون باید طلاق بگیرم چیکار کنم