سلام خسته نباشید. مشکل من یه مشکل رایج و سطحیه ولی خب خیلی داره ازارم میده و همش فکرم درگیره.داستان من همون عاشق شدن دانشگاس.یه دختری هس به اسم صبا از ترم یک دوسش دارم و بهش ابراز علاقه کردم و جواب رد شنیدم مدتی گذشت و من حال بدی نداشتم تقریبا که یکی از دوستان نزدیکش بهم پیشنهاد داد و من رد کردم و از چند جا بهم خبر رسید ک همه جا گفته اون منو رد کرده منم چون رو در رو نگف نتونستم چیزی بگم و گذشت تا این ک دوستان مشترکمون بهم خبر رسوندن که صبا همش حواسش به منه و این حرفا که من راضی شدم یبار دیگه پیش بزارم و یبار دیگه جواب رد یک سال گذشت و همه چی عادی بود و مثل دوتا همکلاسی بودیم تا اینکه یه درس مشترکی داشتیم و مدام از هم تمرین میگرفتیم و کم کم صمیمی شدیم و صمیمیتمون رفت بالا و اینقدر باهم چت میکردیم که اون ترم جفتمون مشروط شدیم شبانه روز مشغول صحبت بودیم تا اینکه عید رسید و همه چی عوض شد و من واقعا نفهمیدم چرا باهام سرد شد و علت رو پرسیدم چیزی نگفت و وقتی بهش فشار اوردم گفت که دیگه اونقدر با من صمیمی نیست و طبیعیه بین دوتا دوست پیش میاد و این حرفا و من نمیدونم چرا اینقد بهم ریختم که گفتم پس چرا بهم نخ میدادی و این حرفا و تمام رفتاراش رو ب روش اوردم که خیلی عصبیش کرد و چتمون از اونجا متوقف شد بعد از اون چند باری باهم صحبت کردیم و طبیعی بود به روم نیاورد ولی اصلا شوخی نمیکنه یا کوچیک ترین رفتار گرمی خیلی رسمی و سنگین ازون ماجرا شیش ماه گذشت که من بالاخره تصمیم گرفتم ازش معذرت خواهی کنم و این فاصله بینمون رو از بین ببرم بتونیم دوتا دوست معمولی باشیم فعلا که کلا از دستش ندم الان دو ساله که من دوسش دارم و فقط دو سال دیگه وقت دارم قانعش کنم و من واقعا هدفم از اغاز این رابطه ازدواجه
(درضمن من توی دوران صمیمیتمون یه سری رفتار ها داشتم که در تلاشم تغییر بدمشون و خیلیا رو دادم مثلا برای به چالش کشیدن تظاهر میکنم به باور نکردن مسائل یا بد دهن بودم یا اکثر مسائل رو مسخره میگرفتم
و درضمن صبا تصویر بدی هم نسبت به من داره
مثل سیگاری بودن یا گل کشیدن یا دختر باز بودن که همشون نشئت گرفته از سکوتم نسبت به حرفای دیگران تو دانشگاس چون فک میکردم حالت شاخیه و....)
ممنون بابت وقتی که گذاشتین