سلام خانمی۲۵ساله هستم۸ساله ازدواج کردم یه دختر۶ساله ویه دختر ۳ساله دارم شوهرم ۳۰سالشه وپسرعمه م هست از لحاظ احساسی بسیار سردوبی احساسه وغیراز خونه پدرخودم پدر خودش اجازه نمیدهد من هیچ جایی برم خونه مادربزرگ وخاله هام هم نمیزارن برم خواهرم ومادرم ماهی یکی دوبار میرن ولی من دو سه ماه بگذره باکلی التماس اجازه میده برم اصلا دوست نداره با خانواده مادرم رفت و آمد کنم تمام خریدهای خونه رو خودش به تنهایی انجام میده واصلا نمیذاره من همراهش برم میگه تو میخوای بیای تومغازه ول بچرخی وخودتو به نمایش بزاری درصورتیکه من چادریم وحجاب کامل دارم همچنین نمیزاره با هیچکس حتی همسایه هارفت وآمد داشته باشم من واقعا احساس میکنم توخونه زندانی شدم وافسردگی گرفتم من واقعا دلم میخواد کلاس تابستونی برم بادیگران رفت و آمد داشته باشم خریدبرم دخترام وببرم مغازه همه اینا برام عقده شده حتی دخترام وهم اجازه نمیدهد جایی برن دخترام التماس میکنن باهاش برم مغازه ولی توجهی نمیکنه من تا الان فقط بخاطر دختران تحملش کردم ولی واقعا تغییر نمیکنه ومن نمیتونم تاآخرعمرم حسرت خریدوبیرون رفتن و داشته باشم . لطفاً بگید چه کنم آیا طلاق راه درستیه؟