سلام
یه سوال پرسیدم به این ادرس
*****://مشاوره-آنلاین.***/12767/%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%84-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%DA%AF%D8%B1%DB%8C
ادامه سوالم اینه هنوز جواب نگرفتم.
حقیقتش اشنایی من با این خانم بر حسب یک اتفاق بود ایشون 4 سال از من بزرگتر بود.( در اون موقع من 20 سال و ایشون 25-26 سال داشتن)
به محض اینکه در همون یک قرار ایشون رو ملاقات کردم. واقعا ازشون خوشم نیومد اصلا مطابق ملاک های من نبودند هرچند که این قرار فقط برای اشنایی اجتماعی معمولی بود و پیشنهاد ازدواج ماهها بعد از این موضوع صورت گرفت اما همون اول هم من از قیافه ایشون هم خیلی بدم اومد. و حتی یه جایی غیر محسوس فهمیدم از اون دخترای ول توی کافه ها بوده. در صورتی که والله قسم من توی عمرم پام به کافی شاپ باز نشده بود.
اما حقیقتش چیزی که باعث شد من به ایشون پیشنهاد خواستگاری بدم چیزی غیر از علاقه بود الان که به قضیه نگاه می کنم میبینم که من فریب خوردم!
بله فریب!
حالا نمیدونم ایشون قصد یا منظوری داشت یا نه؟ اما ظاهرا الان متوجه شدم که برای من به اصطلاح دون پاشید.
من فریب موقعیت اجتماعی شون رو خورد (ثروت نه).
اما جالبه حکایت من کسی باورش نمیشه کسی از کسی خواستگاری کنه و بهش علاقه نداشته باشه! واقعا جای تامل داره.
من میدونم که این مسئله از نظر شرعی مشکلی نداره. حتی توبه کردم.
این موضوع از دو جهت ناراحتی فکری برای من به وجود اورده.
اینکه من اون پسر اصطلاحا باکره سابق نیستم! و مثلا سخته برام که از دو سال دیگه به گذشته نگاه کنم ببینم من در گذشته با یه دختر کافی شاپ رفتم و ازش خواستگاری کردم و جواب رد شنیدم. حتی با فرض اینکه این قضیه پخش بشه یا نه.
ایا میشه صورت مسئله رو یه طوری پاک کنم؟ با یه روش منطقی توی ذهنم؟
چون الان که فکر میکنم اون موقع عقلم خیلی پایین تر از الان بوده. و مشخصه که یه پسر 20 ساله که حتی شرایطشو نداره از یه دختر 4 سال از خودش بزرگتر پیشنهاد ازدواج نمیده.
حس میکنم که این کارم از روی عقل نبوده و از روی حماقت بوده چون من اگر در وضعیت فعلی بودم همچین کاری نمیکردم.