سلام خسته نباشید کسی هست کمکم کنه؟
با همسرم به مشکل برخوردم از روز اول که اومد خواستگاری بینمون مشکلات ریز و درشتی بود تا اینکه یکبار توی عقد دیدم عکس نامتعارفی برای دختر خاله اش که بزرگتر از خودشه فرستاده و یکی هم واسه زن داداشش یادمه میخواستم خودمو اون موقع از ماشین پرت کنم از ناراحتی زیاد که قول داد دیگه تکرار نکنه یکبارم یه عکس ناجور که به نظرم حرمت داره نشون دادنش به هر کسی به خواهرش نشون داد سر اونم دعوای بدی شدم تا اینکه کم کم این مسائل رو رعایت کرد درست شد یه مدت بعد تر موقعی که عمل داشت گوشیامون رو بعلت نداشتن شارژ عوض کردیم که متوجه چند تا پیام به یه دختر شدم که ازش حلالیت خواسته بود و اصرار که جوابم بده خانومی و فلان بهش گفتم انکار کرد
تا اینکه گفت نه تخت بغلی گوشی رو ازم گرفته چند ماه بعدتر از روی گوشی قدیمیش شماره اون دختر رو ديدم و فهمیدم دروغ گفته بهم
تا پای طلاق رفتم ولی چون کارت عروسی داده بودیم باباش که عموم میشه کلی بهم اصرار کرد خودش گریه کرد که دیگه تکرار نمیکنه بابام بهم گفت یه فرصت بده چون نمیدونه دختر مال کدوم شهره و حتی ندیدش و نه صداش شنیدم فکر نمی کردم اشتباه باشه
الان بعد از چهار سال متوجه شدم تو اینستاگرام برنامه ای که قرار بود دو تامون نداشته باشیم با یه دختر چت کرده گفته مجردم از کارش و سنش گفته یه عکسم فرستاده و برنامه رو پاک کرده
بعدم قسم و دست رو قرآن گذاشت که کار من نیس حتما کسی به رمزم دسترسی داشته
که من میدونم دروغ میگه بنا به دلایلی دستش واسم رو شده
الان مشکل من اینه به هیچ کدوم از حرفای دیگش اعتماد ندارم
مثلا شماره یه خانوم تو مسدودی های واتساپش بود میگه نمیدونم چجوری مسدود شده باور نمیکنم
یا پارسال یک ساعت تلفنش اشغال بود همون موقع گفتم چه خبره با کی حرف میزدی گفت گوشی دست همکارم بوده با زن و بچش حرف میزده که اونم دیگه باور ندارم حتما همون موقعم ریگی به کفشش بوده
یا یه بار میگفت به یکی از دوستام یه زن خراب پیشنهاد ده میلیونی داده واسه رابطه جنسی همون موقعا بیتاک نصب کرده بوده یواشکی که قرار بود نصبم نکنیم بعدم پاک کرده میگم حتما اونم خودش چت کرده دوستش نمیاد همچین حرفی بزنه البته میگفت به دوستم گفتم زن بگیر گفته جامعه خراب شده به کسی اعتماد ندارم حتی همچین پیامی از یه زن متاهل بهم نشون داده که چه پیشنهادی بهش شده یعنی دوستش بهش نشون داده ولی الان میگم نکنه خودش چت کرده
کلا اعتمادی برام نمونده بخاطر دروغاش
خوبیم در حقم زیاد کرده خیلی زیاد... آرزو هیچی نذاشته به دلم بمونه هر چی پول داشته باشه در اختیارم میذاره هر چی دوست داشته باشم از لباس و خوردنی واسم میخره کلا از این نظر در حقم کوتاهی نکرده بهم محبت زیاد میکنه تو قهرام خودش همیشه پیش قدم میشه واسه آشتی
محل کارش از ما دوره واسه پسرمم پدر خوبیه
الان من با بچه دو سال و نیمه و با این حجم از بی اعتمادی چیکار کنم
دوست دارم جدا بشم ولی همش تهدید میکنه خودشو میکشه چند بار دست به چاقو هم برده
خواهش میکنم جوابمو بدین