مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

لطفا راهنماییم کنید ممنون میشم.

447 بازدید
سوال شده اکتبر 15, 2019 در مشاوره خانواده آنلاین توسط Shab
سلام من 23سالمه 5ساله عروسی کردم با همسرم.همسرم34سالشه.بشدت بهمدیگه علاقه مندیم و رابطه خیلی عاشقونه و با احترام و خوبی داریم.رابطه جنسی خیلی ایده آل و عالی ای هم داریم.سال دوم بعد از عروسی من دانشگاه قبول شدم ماجرا از اونجا شروع شد نمیتونستم بقیه رو ول کنم شاید بنظر خیلی بی حیا و مسخره بنظر برسه اما واقعبت داره.وقتی میرفتم دانشگاه حلقه نمینداختم و خودمو مجرد معرفی کردم و ازینکه چندنفر بهم پیشنهاد دوستی میدادن لذت میبردم.مث مریضا فقط دنبال جلب توجه بودم خوشم میومد بهم توجه شه.از نظر بقبه هم قیافه و هیکل خیلی خوبی دارم و خیلی اعتماد بنفس دارم.خلاصه اوایل پیشنهادای دوستی رو رد میکردم ولی کم کم شروع کردم ب چت کردن با همه فقط ب عنوان * دوست ن معشوقه.همچنانم با شوهرم خیلی خوشبخت بودم و اصلا سرد نبودیم.شوهرم صبح میرفت سرکار * شهر دیگه ک یکساعت فاصله داره تا خونمون و غروب نزدیک شب برمیگشت.منم مدام با بچه های دانشگاه بیرون میرفتم و حسابی اهل خوشگذرونی تا اینکه با * پسری ک از لحاظ قیافه از شوهرم پائینترم بود اشنا شدم تو همون دانشگاه خراب شده.خلاصه هی چت میکردیم و اونم انگار همش زبون بود همش.منم ک عاشق این قصیه فقط ب حرفاش گوش میدادم و خر میشدم.یروز با دوستم اومد خونمون وقتی شوهرم نبود ینی منو دوست دخترم و همون پسره و قلیون کشیدیم و هله هوله خوردیم و بعد رفتن شبش خیلی ترسیده بودم مبادا شوهرم بفهمه اما گذشت.یبار تنها اوند خونمون صبح بود من میدونستم قراره * اتفاقی بیفته و خودمو اماده کردم و بعدشم رابطه جنسی داشتیم باهم و بعد اون رفت.بعدش زنگ زدم بهش فحش دادم و گفتم دیگه هرگز نیا و بعد کلی گریه کردم و داغون شدم و عذاب وجدان چون واقعا با شوهرم هیچ مشکلی نداشتم براش میمردم.بعد اون پسره ول بکن نبود دیه چت میکردیم سعی کرد یکم آرومم کنه میگفت اشکال نداره اتفاقبه ک پیش اومده و این حرفا و دبگه بهت دست نمیزنم.یبار دیگه گفت میخوام بیام خونتون من نخواستم قسم خورد بهم دست نمیزنه فقط میاد صحبت کنه و ناراحته بخاطر اون اتفاق و منم خر شدم و اومد خونمون و راس گفت بهم دست نزد منم اعتمادم بهش زیاد شد بخاطر این قضیه و بعد دوباره چت شروع شد و چندبار اوند خونمون و هی رابطه جنسی تکرار میشد و هی بعدش من گریه میکردم ولی وقتایی ک میومد نمیتونستم خودمو کنترل کنم و اینکه دیگه نمیتونستم بگم نیا خونمون چون میدونست تا غروب تنهام بعد دانشگاه میومد انقد زنگ میزد تا درو وا کنم.یکسال این قصیه طول کشید من دیگه واقعا زده شده بودم نمیخواستم تکرار شه با خودم عهد کردم اینکارو تکرار نکنم چون مستاجر بودیم خونمونو عوض کردیم چندتا خیابون پائین تر ااومدیم و منم دیه هرگز نزاشتم بیاد داخل اون خونه ولی هرکار میکردم نمیشد چتو تموم کنم چون منو میترسوند.مثلا میگفت شنیدم رفتین فلان کوچه ساکن شدین با خنده یا مثلا میگفت راستی از خیابونتون رد میشدم شوهرتو دیدم بعد میخندید بعد من کم نمیاوردم ک فک نکنه ترسیدم و خلاصه هروقت میگفتم چت نکنیم اینجوری میترسوندم اینم بگم ک یه دنیااااا ازم عکس داشت همجور عکسی!بعدش دیگه به بهونه سرکار رفتن(مربی باشگام)هی کمتر چت کردم و بیشتر ب شوهرم رسیدم بیشتر از قبل و همچی داشت بهتر میشد و خونه خریدیم که اون روز صبح لعنتی هرگز یادم نمیره شوهرم صبح 9وخورده ای بیدارم کرد گوشیم دستش بود با عصبانیت گفت این چیه این چ غلطیه کردی و شروع کرد فحش و چاقو ورداشت گفت پاشو سریعتر لباستو عوص کن برو خونه بابات ریختتو نبینم تو چتا همچی مشخص بود که من یسال با یارو بودم و بعد من شوکه شده بود گریه کردم و لباس عوض کردم ولی نرفتم همونجا جلو در اتاق نشستم و شوهرم تندتند سیگار میکشید و نیش و کنایه میزد و من انقد گریه کردم حالم بد شد نفسم بالا نمیومد اومد بغلم کرد گفت هیچی نیست اروم باش آب داد خوردم یکم اروم شدم ولی گفت حتما طلاق میگیریم و خلاصه بعدش رفتیم مهریه مو بخشیدم و بعدش گفت تا زمانی ک خونه ای ک خریدیمو بازسازی کردیمو فروختیم و پولشو نصف نصف کردیم طلاقت میدم اصلا حاضر نیستم باهات زندگی کنم.ولی یشب ک خیلی زار میزدم باز بغلم کرد و ارومم کرد و گفت * شرط میزارم گفتم چی گفت اگه ب خانوادت بگی چیکار کردی میبخشمت و مثل قبل زندگی میکنیم.میخوام با خود واقعیت روبرو بشی و این حرفا منم چشم بسته قبول کردم از خدام بود باهاش باشم عاشقشم.اونم گفت هرگز نرو ب خانوادت نگو فقط میخواستم بدونم جوابت چیه بعد بغلم کرد گفت من دوست دارم نمیتونم فراموش کنم و ببخشمت ولی زندگی میکنیم و من داشتم از خوشحالی میمردم و خلاصه چندروز گذشت دوباره سرد شد و دوباره دعوا و بازم من گربه کردم و دلش سوخت و چندروز خوب بود و بازم دعوا این خوب شدنا و دعواها یه ماهه ادامه داره من حتی گریه کردن مرد زندگیمو دیدم گفت نمیبخشمت خوشبختیمو خراب کردی چیزی کم نداشتی ک.اینم بگم که اون چتایی ک همسرم دید خیلی وقیحانه بود.بهش گفتم از ته ته دل پشیمونم اشتباهمو قبول دارم و دنبال جبرانم واقعا پشیمونم و دوسشدارم.اونم همش میگه منم دوستدارم ولی نمیتونم باهات باشم.بعصی اوقاتم میگه ابدو برام نمیمونه همه عکسات دست اونه.گفت میره حال پسره رو هم میگیره نمیزاره بی نصیب بمونه.همش بهم میگه اصرار نکن تو جوونی خوشگلی جداشی موقعیت بهتری داری انقد اینجوری سرد میمونیم ک خودت بخگی طلاقم بده ولی بعد هی شل کن سفت کن میکنه هی خوب میشه هی بد من واقعا حالم بده دارم میمیرم تنها چیزی ک میخوام * فرصته ک جبران کنم اما متاسفانه وقتی نامزد ک بودیم یبار دیه با * پسره چت کرده بودم البته * چت ساده و اونم مچمو گرفته بود و میگه واقعا قابل اعتماد نیستی.جدیدا دیگه گریه میکنم ناراحت نمیشه خودشو میزنه ب بی تفاوتی.دیشب از گریه دوباره ب هق هق افتادم نفسم بالا نمیومد ولی دیگه آرومم نکرد بجاش رفت سیگار کشید.حرف جداشدن نزدید فقط کمک کنید درستش کنم من خودم میدونم چ گندی زدم و واقعا پشیمونم نمیدونم چیکار کنم بمونه باهام.
3 پاسخ
پاسخ داده شده ژوئن 1, 2020 توسط وحید حرفه ای (11,580 امتیاز)
واقعا انتظار دارید اون برگرده؟؟؟ یه مرد رو به هر طریقی که تونستید تحقیرش کردید و کشتیدش بعد میگید حالا چکار کنم که باهاش باشم؟ واقعا که!!! اون مرد (واقعا مرد) همین که تا حالا ولتون نکرده خیلی مردانگی کرده. من روانشناس نیستم ولی بنظر من تنها راهش اینه که هر 3 تاتون تو یه خونه زندگی کنید و دو شوهر داشته باشید. اگر شوهر اولتون قبول میکنه.!! چون هنوز حتی توبه نکردید و فقط با گریه میخواید دل شوهرتونو به رحم بیارید. حیف این مرد برای شما واقعا

ضمنا با این قباحتی که شما دارید هیچ بعید نیست دوباره برید دنبال این کارا
پاسخ داده شده ژوئن 1, 2020 توسط بی نام
گریه نکن خانوم یه مدت مجبوری فقط محبت یه طرفه کنی بهش اونم زیاد بغلش کن اگه زدت دوباره بوسش کن همین محبت کن
پاسخ داده شده ژوئن 3, 2020 توسط بی نام
من هم البته توی دوران دوستی این اتفاق افتاد. البته من فقط یکبار رابطه داشتم و تا این حد اوضاع وخیم نبود. اما چون دوستش داشتم چند ماه فقط کارم گریه و زاری و عذر خواهی بود. همه کاری میکردم اعتمادشو جلب کنم. مثلا گوشیم مدام دستش بود. یه مدت تلگراممو حذف کردم. مدام بهش زنگ میزدم که ازم اطلاع داشته باشه تا اینکه منو بخشید. همینکه با دست پس میزنه با پا پیش میکشه یعنی دوستت داره و جای امید هست که تو رو ببخشه. البته ما دو ساله از اون قضیه میگذره و ازدواج کردیم و خداراشکر رابطه امون خوبه. ولی واقعا مرد خورد و نابود میشه.
به مشاوره آنلاین روانشناسی خوش آمدید، مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران و مشاوران مجرب و منتخب کانون مشاوران. مطالب با مضامین توهین آمیز به ادیان، دین اسلام و عقاید و استفاده از کلمات رکیک را گزارش دهید تا حذف شود.
مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

17,018 سوال

27,722 پاسخ

29,303 دیدگاه

2,517 کاربر

سوالات مشابه
1 پاسخ 145 بازدید
سوال شده نوامبر 19, 2020 در آدرس بهترین مرکز مشاوره توسط فاطمه بانو
1 پاسخ 142 بازدید
سوال شده نوامبر 19, 2020 در آدرس بهترین مرکز مشاوره توسط فاطمه بانو
1 پاسخ 102 بازدید
سوال شده اکتبر 28, 2020 در قبل از ازدواج توسط بی نام
1 پاسخ 187 بازدید
1 پاسخ 131 بازدید
سوال شده می 8, 2021 در دوستی یا نامزدی توسط بی نام
2 پاسخ 108 بازدید
1 پاسخ 190 بازدید
1 پاسخ 182 بازدید
سوال شده سپتامبر 16, 2020 در مشاوره خانواده آنلاین توسط امیرحسین
1 پاسخ 54 بازدید
سوال شده ژوئن 28, 2023 در مشاوره رایگان فردی توسط pedram1216 حرفه ای (260 امتیاز)
...