من خانمی ۲۴ساله ام هفت ماهه ازدواج کردم .بخاطره تک فرزند بودن همسرم و نداشتن پدرش خیلی از سوی مادرش اذیت میشم چون مدام دخالت میکنه براساس وابستگی شدیدی که به همسرم داره دیشبم مثله همیشه دعوامون سره دخالتای مادرش بود منو با لباسی که تو خونه پوشیده بودم داشت مینداخت بیرون به زور دستمو پیچوند تمامه دستم کبوده به زور میخوایت بندازه بیرون انقدر گریه کردم که بذار لباس بپوشم بعد میرم خودم تا ولم کرد شروع کرد خفم کردن بعد گریه کرد گفت ببخشید گفتم نمیبخشم خواست با چاقو به خودش اسیب بزنه مدام گریه میکرد میگفت منو ببخش.من ترسیده بودم خیلی.احساس میکنم روانیه باید جدا شم نیازدارم به مشاوره