با سلام و خسته نباشید،بنده چند وقت پیش سوالم بابت بازی جنسی پسر۱۱سالم و دختر ۶سالم که هر دوشون شلوارشون پایین بود و پسرم از پشت رو خواهرش خوابیده بود،الان۸ماه از قضیه میگذره با اینکه پسرم بردم روانشناس و هیچ رفتار نگران کننده ای دیگه از پسرم ندیدم ولی نمیتونم فراموش کنم وهمچنان قضیه جلو چشم ظاهر میشه و شروع میکنم به گریه کردن ،ما خانواده ای که ساکن کانادا وکاملا مذهبی هستیم حتی پسرم ،نمازهاش همش به موقع هست و ماه رمضان کاملا با شوق روزه میگیره،ولی الان اموزشم به پسرم خیلیییییی زیاد شده و خیلیییییی بهش اعتماد داشتم ،معلمش همیشه بهم تذکر میداد که بخاطر اینکه بعضی بچه ها تو مدرسه از بچه های ضعیف قلدری میکنن پسرتون میرفت جلو بچه های قلدر میگیره و یا اگه غذای داره اول با خواهرش تقسیم میکرد،بخاطر همین بش اعتماد داشتم،ولی الان اون اعتمادم کلا نابود شده ودیگه اون مادر قوی نیستم ،حس میکنم خیلیی ضعیف شدم ،نمیتونم تصمیم بگیرم وار انجای که موضوع به دوتا خواهرم گفتم ،وقتی با من صحبت مبکنن حس میکنم که دارن بهم طعنه میزنن،از رابطه ما مردم متنفر شدم وقتی پسرم از مدرسه میاد یه حس نفرت دارم ازش،وقتی توی روزنامه یا فیلمی اسمی از تجاوز و یا ازار جنسی بشه میترسم،میگم نکنه پسرم فردا اینجور بشه،بعضی وقتها میگم حتی اگه پسرم ازدواج کرد نمیزارم خواهرش بمونه خونه برادرش نکنه بهش منظور بگیره،همش میگم ای کاش این رفتار پسرم با یه غریبه بود نه با خواهرش و یا برعکس لا اقل دیگه طرف نمیدید.بعضی وقتها با شوهرم جر بحثمون بشه میگه ای کاش همیشه زیان به پول باش ویا میگه بلد نبودی درست تربیت کنی میگه وقتت با خانواده ات که ایرانن چت میکردی اینها هم به بهانه مشق سو استفاده کردن دوست دارم عمرم تموم بشه،خسته شدم نمیدونم چکار؟ کنم