سلام من یه سال بیشتر هست با یه آقایی هستم من کارشناسی ارشد ایشونم دکترا دارن و یه شغل خوب
من 26 ایشون 30
قرارمون ازدواج هست دلیل این طولانی شدن یه سری مشکلات هست که قول داده حلشون کنه ولی نمیدونم کی
من خیلی وابستگی عاطفی دارم به ایشون خودشم خیلی دوسم داره
مشکل من اینه که من بعد فارغ التحصیلیم کار پیدا نکردم الان واقعا خونه حوصلم سر میره
وقتی عاشق این آقا شدم خواستم مثل بقیه برای خودم خانواده داشته باشم ،
ایشون کل هفته رو سر کارن یه 5 شنبه جمعه تعطیله اونم تو یکی از این دو روز یکی دو ساعت میاد منو میبینه بقیشو با دوستاش یا استخره یا بیرون ناهار و شام یا با خانوادش بیرون ولی بیشتر با دوستاش
من واقعا احساس تنهایی میکنم از طرفی نمیخوام ناراحتش کنم یا مجبورش کنم
دوست دارم خودش مشتاق باشه واسه باهم بودنمون
درسته کل روزا همش تلفن میکنه بهم تند تند مسیج میده ول جای کنار هم بودنو نمیگیره
نمیدونم چیکار کنم دارم افسرده میشم از شدت تنهاییم