سلام متاسفانه دانشجو که بودم. یه خواستگار سمج داشتم که تا سال سوم دانشگاه باهاش رابطه دوستی داشتم بعد از 3 سال تصمیم گرفت با خانواده اش به خواستگاریم بیاد اما قبلش اغفالم کرد و خدا ببخشد با گفتن اینکه اول و آخرش مال خودمی رابطه باهام برقرار کرد. خانواده سالمی نبودند و مواد فروش بودند و خانواده ام که از این قضیه خبر نداشتند با ازدواج ما مخالفت کردند. یکسال بعد یکی از بچه های دانشگاه خواستگارم بود و قبل از عقد کردن خواستگار قبلیم بهش همه چی رو گفته بود اما اون قبول کردو ما عقد کردیم. هیچ کس به غیر خودمون از گذشته من خبر نداشت. الان هم بی نهایت به من شکاکه با این که در دوران عقد به سر میبریم اما خونه پدر شوهرم زندگی میکنیم و اجازه نمیده با خانواده خودم حرف بزنم. خیلی عصبانی میشه. میگه منو گول زدند در صورتی که از قبل ماجرا رو میدونسته. گوشیمو گرفته. و صداهامو با خانواده ام که زنگ میزنن ضبط میکنه. همدیگه رو دوست داریم اما بهم اعتماد نداره. چطور باید اعتمادش رو به دست بیارم؟چیکار کنم رابطه اش با خانواده ام درست بشه؟