سلام. عصر بخیر؛ چند وقتی میشه، زنم پاشو کرده تو یه کفش که طلاق. خونه و ماشین به نام اونه و حالا میخواد هر دو رو بفروشه تا دو تا خونه ارزونتر و کوچیکتر بخره تا من بعد طلاق آلاخون والاخون نشم. اگه تو موقعیت من بودی همچین کسی رو رها میکردی که بره یا تو قفس زندگی ات حبسش میکردی تا از بودن کنارش حس آرامش بهت دست بده. من یه مرد واقعی نبودم. ولی اون یه زن واقعیه. دنیای من و درون من غم آلوده. نمی خوام عمر یه انسان که من براش خیلی احترام قایلم بیشتر از این تو این دنیا رنج بکشه. آدمی که بعد چند سال زندگی نمی خواد کنار من روز هاشو بگذرونه. تلاش کنم که نذارم بره یا به انتخابش احترام بذارم. چیکار کنم نمیدونم.