سلام من بهار هستم و چهارده سال سن دارم.مادر من با یکی از دوستانم البته صمیمی ام چند روزه مشکل پیدا کرده .تو خیابون داشتیم راه میرفتیم که مادرم دوستم سارا رو ان طرف خیابون دید که دستش تو دست یه سره هست .خب من میدونستم که اون پسره دوست پسرشه اما چیزی به مادرم نگفتم.مادرم از اون روزه به مادر سارا زنگ میزنه و سارا رو پیش مادرش خراب میکنه .سارا خیلی دختر خوبی بوده اما چون یه مقداری تنها بوده به این کار ها رو اورده اما بازم میگم کار سارا اونقدر ها هم بد نبوده.
به نظرتون دلیل این کار های مادرم چیه؟خسته شدم.
من یه سوال دیگه تو این موضوع دارم: دستورات غیر عقلانی مادرم.لطفا به اون هم جواب بدید. لطفا اگه بازدید میکنید جواب بدید من اصلا دوست ندارم اونی باشم که مادرم میخواد.