تازگیا متوجه شدم من فقط زندم و زندگی نمیکنم. هیج چیز خوشحالم نمیکنه اما حتی از لبخند دیگران هم ناراحت میشم. همه جا میخندم خیلی زیاد اما واقعی نیستن و فقط نمیخوام اطرافیانم متوجه این بی حس شدنم بشن.
من مقتونم تو یه جمع با هزار نفر بگم و بخندم و از درون تنها باشم.
میتونم با دیدن یه سگ گوشه خیابون گریه کنم و حتی با شنیدن خبر مرگ کسی که حتی نمیشناختمش و حتی مرگ یه حیون!!
من ترس از آینده دارم و گذر زمان آزارم میده… اصلا مرگ… وقتی بهش فکر میکنم دیونه میشم همش دلم میخواد گریه کنم دلم میخواد جیغ بزنم. حتی بعضی وقتا دلم میخواد با بقیه حرف بزنم اما چون از قبل عادت به گفتن چیزی ندارم این برام مشکله من فقط با مادرم صحبت میکنم در رابطه با مشککلاتم که الان اصلا حس و حال شنیدنشو نداره و میگه داری بازی در میاری ولی من میفهمم که دارم نابود میشم. میفهمم همه چیز داغون شده اما اون… حتی بهش گفتم ببرتم پیش دکتر اما میگه نه مگه روانی شدی؟!
من حتی امکان تماس تلفنی برای مشاوره هم ندارم و دلم میخواد یه مشاور تلگرامی و انلاین میدا کنم اما خب کسی نیست!!
منحتی بعضی وقتا به خود کشی فک میکنم اما بعدش میگم نه… من که نمیدونم قراره کجا برم…
اما واقعا حالم خوب نیست و حتی نمیدونم چمه لطفا کمکم کنید حداقل بفهمم مریضم یا نه؟ چمه؟ دیگه دارم دیونه میشم!!