سلام
من دختری سی ساله هستم و در خانواده ای سنتی بزرگ شدم. از دوران کودکی به من یاد دادند باید از جنس مخالف فاصله بگیرم و پدرم حتی درباره رنگ لباسهایی که میپوشیدم (وقتی فقط یازده سالم بود) سختگیری زیادی از خودش نشون میداد. گرچه الان ایشون دیگه اون سختگیریهای گذشته رو ندارن و خیلی تغییر کردن اما اثرات رفتارهاشون هنوز روی من باقی مونده و راستش هنوز هم به نوعی کلا از مردها فاصله میگیرم. هیچ وقت وارد رابطه عاشقانه با کسی نشدم و خواستگارها رو هم رد کردم. هروقت بحث ازدواجم پیش میاد دچار استرس شدید میشم و بعضی وقتها احساس سرگیجه و تپش قلب میکنم. تقریبا تمام اطرافیان به من میگن که هرکس برای روزگار پیری به همدم احتیاج داره اما من احساس میکنم تنهایی راحت تر هستم چون تحمل تنشهای جسمی و روحی رو ندارم. واقعا نمیدونم چی درسته و چی غلط. ما چهار خواهر هستیم و من از همه کوچکترم. خواهر بزرگترم هم ازدواج کردن اما بعد از 14 سال با وجود یک بچه جدا شدن چون اختلافات زیادی با همسر سابقشون داشتن. ما سه تا هنوز ازدواج نکردیم ولی بین ما فقط من هستم که اینقدر از ازدواج میترسم. لطفا بفرمایید که باید چکار کنم؟؟؟