سلام من هيچوقت در نوجوانيم به فکر اين چيزها نبودم ولي وقتي توسط دوسه نفر از اعضاي خانوادمان به سر قرار رفتم و صحنه هاي کثيف گناه آنها و قرار گذاشتنشان را ديدم و مادرم و پدرم بهشون اعتماد داشتن و منو به زور ميبردن و من هر دفعه از اضطراب حس تهوع داشتم و غير عادي ميشدم رفتم دانشگاهو دوستمم مبخواست همينکارو باهام بکنه دانشگاهم از شهرم دوره به همين دليل دچار اظطراب مدام شدم و روحيم خراب شد الان از دوستمم جدا شدم و چيزي واسه نگراني نيست ولي يک دفعه اون صحنه که ميخواستم غذا بخورم تا از اضطراب بالا نيارم حواسمو پرت چيزهاي خوب ميکردم ولي موفق نميشدم و بالا مياوردم مياد جلو چشمم و هميشه ميترسم که نکنه الانم اضطرابي در من وجود دارد که در هنگام غذا خوردن دارم به چيزهاي خوب فکر ميکنم اگر نشه چي و اينجوري زندگي و به کام خودم تلخ کردم روانشناسم رفتم ولي کاري برام نکرد يمدت خوب بودم ولي الان صحنه که به چيزهاي خوب فکر ميکردم مياد سراغم بااينکه نگراني نيست ميخوام بالا بيارم خواهش ميکنم منو ازاين غول نجات بديد قرص سرترالين براي حالت تهوع کاري انجام ميده شمااين قرصو چجوري برام تجويز ميکنيد من بدون قرص ديگه نميتونم خواهش ميکنم