سلام مدت تقریبا یکساله همسرم که دختر دایی ام بوده و ۱۸ سال زندگی مشترک با یک فرزند پسر ۱۴ ساله را با حقه و کلک خودش و پدرش طلاق داده ام و علی رغم بخشش مهریه اش خیلی اصرار به بازگشت به زندگی بخاطر فرزندمان داشتم و چون با حمایتهای من درس خواند و سر کار رفت و الان دستش تو جیبش میره حاضر با بازگشت نیست و در این یکسال خیلی عذاب کشیدم چون برا زندگیم خیلی زحمت کشیدم و هیچی کم و کسر نداشتیم و بدتر از همه میخواهد فرزندم که حضانتش با من است را هم بگیرد و ببرد پیش خودش و خیلی دچار افسردگی هستم و زجر میکشم و حاضر به ازدواج نیستم چون هنوز دوسش دارم اما اونم انقدر اوضاع را خراب کرده که روی بازگشت ندارد، لطفا مرا راهنمایی کنید. در ضمن یک دعوا در خیابان هم چندی پیش بخاطر فحاشی اش داشتیم که از من شکایت هم کرده اما هر دو بچه را دوست داریم
