سلام خسته نباشین. راستشو بخداین با پسری حدود چهارماه اشنا شدم و قصدمون ازدواجه، ما توی روابط معمولی هیچ مشکلی نداریم و با اخلاقیات و روحیات هم خوبیم با اینکه من دانشجوهستم و ایشون دوره راهنمایی و تموم نکردن اختلاف نظر داریم ولی نه به اون حد که باهم بحثمون بالا بگیره. فقط یه مشکل اساسیی که داریم اینه ایشون میخوان با مادرشون زندگی کنن و من تجربه های تلخی و در خانوادم از زندگی با مادرشوهر دارم. مشکلات خواهرام و مادرم بخاطر وجود زندگی مشترک. حالا میخوام اینو بگم که بهم میگن با مادرشون زندگی کنم در یه ساختمون و از من خواستن کارهای منزل مادرشونم انجام بدم و این برای منی که شاغلم خیلی سخته و نمیتونم و از طرفی ام میترسم که مادرشون مثه خیلی از مادرشوهرا تو زندگی ما دخالت کنه و یه زندگی سختی پیش رو داشته باشم. نمیدونم چیکار کنم. و میگه من باید با مادرم زندگی کنم حتی میگن شام و ناهارو باید با خانوادش بخوریم و قراره تا اخر همینجوری زندگی کنیم. از طرفی از نظر احساسی بهم وابسته شدیم و خیلی سخته برامون. نمیدونم باید چیکار کنم تو رو خدا یه راه حل بهم بدین