سلام.خسته نباشید.
مادر من چند سال پیش افسردگی جدی ای داشتن که رفته رفته رو به بهبود شد شکر خدا.
تا اینکه بخاطر رفتارای زشت عروسمون دوباره افسردگیش زیاد شد و الان همه اش دارن فکر و خیال میکنن مادرم و اصلا حال خوبی ندارن
و حتی شبا نمیتونن بخوابن و اشتهاشونم خیلی کم شده. مادرم ذاتا خیلی رو بچه هاشون حساسن
و خیلی به فکر بچه هاشونن و الان همه نگرانی مادر من اینه که عروسمون داره داداشم رو با اخلاقای بدش اذیت میکنه. مادرم تحمل این مورد رو ندارن و از این رو بشدت ناراحت شدن و از نظر روحی حال خوبی ندارن اصلا.
من خیلی باهاشون صحبت میکنم که آروم باشن و فکر و خیال نکنن اما مادرم میگن نمیتونم
و البته حق هم دارن یجورایی
الان من بعنوان دخترشون چطور میتونم حالشون رو بهتر کنم و کمکشون کنم با این قضیه کنار بیان و حساسیتشون رو بذارن کنار و آروم بشن؟؟
لطفا راهنماییم کنید
ممنونم