سلام من 27سالمه از هفت سالگی بچه طلاق بودم زمان گذشت بر اثر کمبود محبتی فشار عصبی خانواده ازدواج کردم جدا شدم خانواده ام رهام کردن مدت طلاق پیش دوستانم بودم تا جایی پیدا کنم دراین زمان با اقایی اشنا شدم همچیو فهمید بی چشم داشت کمکم میکرد و قصدش رو گفت که میخواد بامن ازدواج کنه منم شرط گذاشتم مدت کمی باهم اشنا بشی مبلغ اندکی پول داد تا برای خودم منزل تهیه کنم بعد طلاق اینا بیشتر اشنا شدیم اما مدتی گذشت ازم دور شد با دکتر رفیق شد رابطه تموم شد زد زیره ازدواج رفت بعد یکسال اندکی با کلی تنهایی علاقه به ادم قبلی مونده بودم هنوز هضم نکرده بودم که یه پسری هم سن خودم اشنا شدم با کلی داستان رابطه رو باهم شروع به آشنایی کردیم شرایطمو گذشته رو گفتم و ازش زمان خواستم خودش نشون بده تا بمونیم کنارهم که اسرار اشنایی ما ایشون بودن من تو این مدت منزل جدید گرفتم باهم هم خونه شدیم هروز رابطه بهتر بود دوسش داشتم برام اهمیت میذاشت کلی سفر تفریح رفتیم همیشه همراه کنارم بود تا بعد 8ماه خوشی ، یهو یه روز مچش با سه نفر جدید گرفتم دوس دخترقبلیش که همیشه اذیت داشت ادم جدید و اون اخری که رو سرم اوار شد دختری که خانوادش رفتن خواستگاری . نگو عشق 5ساله است این مدت کات بودن ؛ از رو دست داشتن موندم همرو کات کردم جز با یاره قدیمی کنار اومدم تا بتونم خودمو بهش برسونم چشاشو ببندم بگم من دوستت دارم بمون . خیلی کارا کردم اما رابطه رو هوا موند از دختر خبری نشد که جوابش چیه .الان مجدد مچش رو با دو دختر گرفتم که یکیش همون دوس دختر همیشگی مزاحمه که باهم هستن یکی هم نمیشانسم اما فک کنم اشناست فامیل اینا شاید ، خیلی داغونم. بهم حرف هم زد دلم شکوند میخوام رها بشم اما نمیتونم ازدستش بدم ببازم جلوی کسی که یرزو جایگاه منو میخواست دوس پسرم بها نداد اون ادم الان ندارم .راهنمایی کنید