سلام دختر ۱۸ ساله ام یک سال با پسری به اسم علیرضا دوست بودم میگفت عاشقه کلی واس ایندمون نقشه کشیدیم تا همین دوروز پیش بهم میگف ب قران عاشقتم تروخدا تنهام نزار ب حضرت عباس عاشقتم منو تو مثل پدر مادرا دیگ از هم جدا نمیشیم بعد ۲ روز نبود یکی از دوستانش به من زنگ زد گفت علی نامزد کرده من واقعا تنهایی از پس این درد برنمیام شبا خوابم نمیبره دائم گریه میکنم یه احساس سنگینی رو سینم دارم فشار خونم شدید بالاس تپش قلب میگیرم از اونروز ۵ کیلو لاغر شدم خواهش میکنم بدون اینکه سرطنشم کنین کمکم کنین من دارم دق میکنم ضربه سختی خوردم