سلام من ۱۴ سالمه و دخترهستم تقریبا ۲ ماه پیش رفتم پیش مشاور مذهبی مدرسمون به خاطر مشکلاتی که داشتم چون احساس میکردم مشاور مذهبیم میتونه کمکم کنه و حس خوبی نسبت بهش داشتم و فکرمم خیلی درگیر بود که تحملشو نداشتم الانم تلفنی با ایشون حرف میزنم شمارشو نو داده و کلا دو جلسه حضوری حرف زدیم اونم دو روز قبل از تعطیلات کرونا و اینا بود تو این دوماه تقربا همه چی خوب بود و منم قبل از ایبنکه برم پیش ایشون افکار خودکشی هم داشتم ولی از وقتی با ایشون حرف میزنم خیلی کمتر شده به طوری که احساسی نسبت به انجامش ندارم مشکل من اینجاست که نمیخوام دیگه با مشاورم حرف بزنم چون یه مشکلاتی هست که هیچکس نمیتونه تو اونا کمکم کنه یا حلش کنه و خب من آدمی هستم که با هیچکس حرف نمیزنم و تو خودم میریزم و یه چیزایی رو هم احساس میکنم هیچکس درکش نمیکنه مشاورم خب بیشتر چیزایی که میگفتم تضادشو میگفت یعنی مثلا میگفتم میخوام تنها باشم میگفت نه و دلیل میوورد و سعی میکرد ارتباط معنویمم بیشتر کنه من به خودشونم یه بار گفتم هفته پیش که نمیخوام دیگه باهاش حرف بزنم ولی خیلی توضیح ندادم ایشونم گفت پس باید حتما بری پیش یه روانشناس و یه چیزای دیگه که وقتی اینارو میگفت پشت تلفن فقط گریه میکردم دودل بودم و خب این وسطم من به ایشون علاقه پیدا کردم و دوس دارم بغلم کنه و فقط برا من باشه که قبلا زیاد بود ولی الان نه دیگه احساساتم زودگذره فکر کنم چون یه دقیقه میگم اصلا دیگه باهاش حرف نمیزنم و لی بعد میگم دلم نمیاد انکارو بکنم الان یکم کمتر شده چون من بیشتر چیزا برام مهم نیستش و علاقمو به مردم و آدمای اطرافم از دست دادم و والدینمم دوس ندارم اینم بگم که اونا ۵ ساله جدا شدن و یه برادر۸ ساله هم دارم و رابطم با والدین بابام خوب نیست ایناهم به کنا ر همشونو به مشاورم گفتم مشکل من اینجاست که نمیدونم چکار کنم به نظرتون به خود مشاورم بگم که یه علاقه ای بهش پیدا کرده بودم و نمیخوام حرف بزنمو دلیلاشو بگم در ضمن مشاور مذهبیم یه خانوم مسنی هستش اینجا هم خیلی چیزا رو هم نگفتم چون زیاد میشه فقط فکر کنم اگه باهاش حرف نزنم بهتر باشه دیگه نمیدونم چکار کنم