من دختری ۱۸ ساله هستم ۷ ماه از عقد مان گذشت آمد گفت من نمی توانم باهات زندگی کنم من از اول با دروغ آمد ( من و همسر م آشنا نبودیم و غریبه بودیم و رابطه خوبی باهم داشتیم و هیچ وقت به ذهن هیچ کس نمی رسید این مرد این حرف را بگوید و همسر بنده مذهبی هست و ) و اینکه نمی خواهم مثل دایی ام با غریبه ازدواج کنم که بچه های گوشه نشین داشته باشم و
بعد این حرف با پدرم دچار * سری کش مکش شدن و همسرم میگه من راضی نبودم از هم جدا بشیم و دیگه نمیشود