مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

مشکل در ارتباط با دوستان

406 بازدید
سوال شده مارس 28, 2020 در روانشناسی کودک و نوجوان توسط K.M
سلام ببخشید من یه دختر ۱۶ ساله هستم که تو مدرسه * تیزهوشان درس میخونم.
من راستش تا چند روز پیش دوستای زیادی داشتم و یه اکیپ بزرگ تشکیل داده بودیم
ما بخاطر شرایط قرنطینه و تعطیلی مدارس با هم چت میکنیم و درواقع این چند وقته اینجوری همه با هم تو گروه دوستانمون حرف میزدیم.
ما هم مثل خیلی دوستای دیگه با هم شوخی میکردیم و میونمون خوب بود ولی اعتراف میکنم گاهی بهشون شک میکردم که پشت سرم حرف میزنن چون یه گروه دیگه داشتن که منو توش اد نمیکردن البته باهاشون حرف زدم و مشخص شد که انگار ادمین گروه از دوستای مدرسه * ابتدایی بچه هاس و منو نمیشناسه البته نمیدونم بهم راست گفتن یا نه.
تا اینکه دو روز پیش با بچه ها که تو چت حرف میزدیم متوجه شدم که این چند مدت اخیر واقعا از دستم دلخور بودن و اینم متوجه شدم که یکی از دوستای نزدیکم چیزایی به بچه ها گفته که نظرشونو راجبم بد کرده.
من همیشه به شوخی میگفتم استیکر قلب صورتی نفرستین خوشم نمیاد ایندفعه هم همونجوری گفتم که یهو دیدم همشون شروع کردن تند تند پشت سر هم قلب فرستادن همش بعد گفتن استیکر فرستادنمونم دست توعه مگه.
بعد من گفتم که شوخی کردم و نگفتم که همچین چیزی نفرستین یا حق استفاده از این استیکرو ندارین.
بعدش شروع کردن گفتن فقط قضیه * استیکر نیست تو حد خودتو رعایت نمیکنی و شوخی های بد میکنی و اونروزم به فلانی این حرفو گفتی که زشته و خوب نیست (اون حرفی رو که میگن من زمانی گفتم که داشتیم با هم میگفتیم و میخندیدیم و شوخی میکردیم و یکی دیگه از بچه ها دقیقا روز قبلش یادمه همون حرفو گفته بود و تازه بعد از اینکه اون حرفو گفتم میخندیدن همش و میگفتن تو هم از اون یاد گرفتی و اینا...نمیدونم چجوری میشه برا اون شوخی بود و برا من فحش و حرف بعد) بعدش گفتن تو به باباهای ما چیکار داری و اینا (اول گفتم که یکی از دوستای نزدیکم پشت سرم دروغ میگفته (از این مطمئنم چون خودشون اعتراف کردن که کم راجبم حرف نزدن) من از سال هشتم با این دوستم بودم و باهاش دردودل میکردم و حرف میزدم یه روز بهش گفتم که بابای فلانی رفته باکو درس خونده و اومده ایران دندانپزشک شده و ایشون به بقیه و خود طرف که الان از گروهمونه گفته که من گفتم باباش با ارثش رفته باکو درس خونده و اومده ایران دندانپزشک شده و دو سال پشت کنکور مونده و با پول از شهید بهشتی قبول شده و الان بهترین زندگی رو داره.بعد گفته من به دکترا توهین کردم (بابای خودش دکتره) و گفتم که پولشون حرومه و اینا (در صورتی که من گفتم بودم بعضی از بچه های دکترا بخاطر پول باباشون خیلی مغرورن و چون بابای منم تو وزارت بهداشت هست با دکترا آشنایی داریم و بچه هاشونو میشناسیم و واقعا بعضیاشون اونجورین که ایشون گفتن من همشونو میگم) بعد منم این وسط هر چی گفتم اینجوری نیست و اشتباه فهمیدین و اینا میگفتن دروغ میگی و بهانه میاری و یعنی ما هممون اشتباه متوجه شدیم و نمیدونم بزرگ بشی چی میشی و اینا...یعنی واقعا باور نمیکردم باور کنن اینکارا از دست من برمیاد.
همون دوستم که گفتم اینارو راجبم گفته دوباره شروع کرد و گفت تو میگی مهندسا فقیرن و پول نمیگیرن و بدبختن و اینا (من همون زمانایی که باهاش حرف میزدم گفته بودم بعضی مهندسا حقوقشون نسبت به درسی که خوندن پایینه مثلا خاله * من که اونقدر درس خوند ولی استخدامش نکردن...من دقیقا یادمه همینا رو بهش گفتم) و این موقع بود که اونیکی دوستم که مامان باباش مهندسن گفات که آره ما فقیریم و هیچی نداریم به تو چه ربطی داره حقوق بابای من به تو مربوط نیست و اینا و گفت که حسودی و فوضولی میکنی و میگی بابای اینو اون پول ندارن،دوستامم تایید میکردن و میگفتن دیگه به اینجامون رسیده و چقدر باید تحملت کنیم و اینا و من واقعا تمام این مدت نمیتونستم بفهمم که چرا اینا رو راجب من میگن و چرا اینارو قبول کردن و چطور میتونن فکر کنن من اینهمه ظرفیت دارم که پشتشون بد بگم و عالمو آدمو نفرین کنم.
بعدش مشخص شد که سه ماهه که اینا رو فهمیدن (یعنی در واقع از همون موقع اینا رو بهشون گفته ) و همون دوستی که گفتم اینا رو راجبم گفته گفت که کم راجب من تو این سه ماه حرف نزدن...
حالا تمام این اتهاماتی که به من زدن بجز فضیه * شوخی مال سال هشتمه یعنی حداقل دو سال پیش.از اون موقع اینا رو نگه داشته بعد الان از خودش دوخته به هم گفته.
من واقعا نمیدونم چیکار کنم هر دیقه گریم میگیره واقعا تنها شدم دوستام هیچکدومشون حرفمو باور نمیکنن هیچکدومشون باهام حرف نمیزنن و منو بلاک کردن که مطمئنا بخاطر اینه که اون دوستم راجب من بیشتر بهشون دروغ گفته.هیچ راهی نیست بتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم و نمیدونم چیکار کنم.
خواهش میکنم بگین چیکار کنم.من واقعا به کمکتون احتیاج دارم.
2 پاسخ
پاسخ داده شده مارس 29, 2020 توسط zahra.dehghan2 حرفه ای (22,700 امتیاز)

سلام به شما دوست عزیز

احساسات شما در زمان فعلی قابل احترام می باشد دقت کنید که شمادر سنی قرار دارید که در آن گرایش به جمع های دوستی بیشتر می شود و رد این سن حساسیت افراد نیز افزایش می یابد و باعث می شود که گاهی برداشت های اشتباه از صحبت های یکدیگر داشته باشند و این موضوع باعث ایجاد درگیری و ناراحتی هایی بین افراد می شود .

دقت کنید که در روابط دوسی نیاز است که به هنجارها و تفاوت های بین افراد هرچند برای یک سری افراد خوشایند نباشد احترام گذاشته شود و بجای قضاوت نیاز است سوال پرسیده شود و در تعامل مشکلات برطرف شود تا یک رابطه سازندگی داشته باشد .

در این مسیر بهتر است از سرزنش کردن خودتان خوداری کنید و سعی کنید که بر مبنای احترام اگر فکر می کنید نیاز به توضیحاتی می باشد در احترام آنها را بنویسید و برای دوستانتان سند کنید و اجازه بدهید آنها در این مسیر خودشان تصمیم گیری کنند.
پاسخ داده شده ژوئن 27, 2020 توسط r.y حرفه ای (1,960 امتیاز)
سلام خاهری

ببین اصصصلن ارزش گریه کردن نداره

نمیخاد بیفتی پاشون و اصلن بهشون اهمیت نده!

اونا خودشون یه روزی میفهمن

ببین نمیتونی یه گروه بسازی و اونا رو اد کنی؟؟

حرفاتم از قبل اماده کن

و ازشون معذرت خاهی کن

و وقتی اونجا ادشون کردی حرفاتو براش بفرس

ببین من راه حل دیگه ای ندارم چون واقعن واقعن ارزش گریه نداره

اینو مطمین باش
به مشاوره آنلاین روانشناسی خوش آمدید، مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران و مشاوران مجرب و منتخب کانون مشاوران. مطالب با مضامین توهین آمیز به ادیان، دین اسلام و عقاید و استفاده از کلمات رکیک را گزارش دهید تا حذف شود.
مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

17,063 سوال

27,825 پاسخ

29,380 دیدگاه

2,486 کاربر

سوالات مشابه
1 پاسخ 296 بازدید
1 پاسخ 361 بازدید
1 پاسخ 456 بازدید
1 پاسخ 1,395 بازدید
2 پاسخ 179 بازدید
سوال شده ژوئیه 10, 2021 در روانشناسی کودک و نوجوان توسط یه بنده خدایی
1 پاسخ 4,095 بازدید
0 پاسخ 233 بازدید
2 پاسخ 730 بازدید
سوال شده اوت 16, 2021 در زوج درمانی توسط بی نام
...