سلام ببخشید من دختر۱۸ ساله اهل شیراز هستم من از بچگی با پسر داییم جور بودم البته یک سال ازم کوچیکتره اما خیلی با هم بازی میکردم از راز های هم با خبر بودیم تا اینکه بزرگ شدیم و بالاخره تونست گوشی و خط بگیره و به من پیام داد تا اینکه هر از گاهی با هم پیام میدادیم رسانه میفرستادیم چند بارم دعوامون شد چون من مغرور بودم و دوست داشتم حرفامو باور کنه و اون هی مسخره میکرد و همدیگرو بلاک کردیم تا اینکه من سریع عذاب وجدان گرفتم و پیامش دادم دیگه بیخیال بعد دوس شدیم تا اینکه یکی از راز های بزرگ منو فهمید و خودم بهش گفتم فقط بین منو تو باشه منم بهش اعتماد کردم همش با هم چت میکردیم تو طول روز بیشتر از صد تا پیام برای هم میفرستادیم دیگه از همه چیم خبر داره منم همینطور اما خیلی دوس دارم باهاش قرار بزارم تنها باشم باهاش چون از ته قلبم بهش اعتماد دارم امتخان کردم کاری به کارم نداره شده چیزایی که به مامانو بابام نتونستم بگم اما به پسر داییم گفتم اصلا به ازدواج با هم فکر نمیکنم منم دوس ندارم باهاش ازدواج کنم فقط میخوام دپس باشیم من داداش ندارم اونم خپاهر نداره اینجوری خیلی با هم بهتریم جای خالی داداش و خواهر پر میشه میخواستم بپرسم این رابطه نمیتونه صدمه ای وارد کنه یا انقدر وابسته بشیم که نتونیم برای چند روزم حوابای همو بدیم آیا کاره اشتباهی کردم نمیخوام وضعیت بدی برامون پیش بیاد ؟