مهیار 29 ساله هستم.راجع به حرفام یه چیزو جا انداختم.اینکه همسرم متوجه حرفم نمیشه وقتی براش توضیح میدم .خب چطور بهش بفهمونم وقتی حرفمو چندبار بهش گفتم .زنم از خانوادش دست نمیکشه هرروز باید ببینمشون زندگی برام سخت شده .دوس دارم از خونه فرار کنم فقط برم جایی که میخوام تا راحت باشم.اصلا دوس ندارم کسیو که خودم دوس ندارم ببینم .نمیدونم چیکار کنم.هیچکسو ندارم بهش اعتماد کنم یه کلمه حرف باهاش بزنم دلم سبک شه .به هرکی هرچی گفتم به همه دنیا گفت.مثل خواهر زنم که فکر کردم مث خواهر خودمه.سرم پره دوس دارم بمیرم .