سلام و خسته نباشید من دختر ۱۸ ساله ای هستم اهل شیرازم و یک خواهر کوچیکتر از خودم دارم . من از بچگی مورد تجاوز داییم قرار گرفتم و هر وقت خونه مامان بزرگم میخوابیدم میومد نزدیکمو ازم سو استفاده میکرد و توانایی وایسادن جلوشو نداشتم تا اینکه بزرگتر شدم و دیگه نتونست کاری کنه و من جلوشو گرفتم آزمایشای مختلفی دادم خدارو شکر مشکلی برام پیش نیومده این موضوع رو فقط خودم و پسر یکی دیگه از داییم میدونه در ضمن این داییم که بهم تجاوز کرده اونم چند بار الان ۳۰ سالشه و مجرده ولی چند ساله دیگه نمیزارم بهم دست بزنه . من رشته تجربی هستم ساله آخرمه و اصلا برای کنکور درس نخوندم به خاطر مشکلاتی که برام پیش اومده چون من استرسی شده بودم ساله یازدهم و به طور ناگهانی مثل شوک بهم استرس دست میداد و میریختم بهم کلا نمیدونم چرا اینجوری میشدم تا اینکه امسالم کلا حالم بد بود همش گریه میکردم و رفتم پیش روانپزشک و بهم دارو داد سیتولوپرام مصرف میکنم و خداروشکر از اون اضطرابا بهم دست نمیده اما چند وقته که احساس افردگی کردم تستای زیادی انجام دادم همش گفته افسردگی شدید دارم دیگه درس هم نمیتونم بخونم تمرکز ندارم خیلی پیشه مشاوره رفتم اما فایده نداشت نمیدونم چیکار کنم .از موقعی که رازه تجاوز داییمو به پسر داییم گفتم خیلی با هم صمیمی شدیم هر روز باهم چت میکنیم من همه چیمو بهش میگم اونم همینطور بهش اعتماد دارم کامل و اونم همینطور اگر موقعیتش باشه حتی منو بغل میکنه و میبوسه اما نه زیاد تا حالمو خوب کنه تا شاید افسردگیم خوب بشه چون خیلی به یک نفر نیاز دارم باهام باشه و چه بهتر از این پسر داییم اما یک سال ازم کوچیکتر اما اون منو دوست داره منم دوستش دارم چند روز پیش گفت میخوام بزرگ که شدم بیام خواستگاریت منم موافقم اما میترسم خانوادم قبول نکنن و فامیلام مخالف باشن شایدی هم عاشقه یکی دیگه شدم معلوم نیست اما دوس ندارم جواب نه بهش بدم چون خیلی نابود میشه نمیدونم چیکار کنم گفته هر کاری میکنم تا تو رو به دست بیارم خیلی بهش نیاز دارم. اما من به خاطر افسردگیم به خودکشی هم فکر میکنم اما حرئت انجامشو ندارم چون خیلیا منو میخوان.