سلام من خانومی ۲۲ ساله هستم و همسرم هم ۳۰ ساله من همسرم رو خیلی دوست دارم ولی متاسفانه نمیدونم چرا ایشون علاقه ای به من ندارن من واقعا به رابطه * جنسی نیاز دارم ولی ایشون انگار نه انگار اصلا انگار براش حتی مهم نیست که من جنس مخالفم من هر کاری میکنم تا به وجد بیاد وقتی از محل کارش میاد روی کاناپه با ارایش و لخت میخوابم و صداش میکنم که بیاد ولی وقتی میاد میگه پاشو جمع کن خودتو شورشو دراوردی اکثر وقتا هم که من از سر عشق و علاقه سرش داد میزنم که بیا منو بکن برا که دهنمو ببنده فورا طلا میخره یا آخرین بار ماشین خرید میگه اینم رفاه و امکانات من راظیم تو قوطی کبریت زندگی کنم و همسرم کارگر باشه ولی وقتی شب خودمو لخت میندازم روش منو پرت نکنه اونور من خسته شدم البته دوسال قبل که مادر ایشون از من خواستگاری کردن یه روز تو راه خونه ایشون جلوی منو گرفتن منم واقعا جلوی دوستام سرخ و سفید شدم و ایشون گفتن باید باهاتون حرف بزنم منم با ایشون رفتم ایشون تو راه گفتن خانوم من ادم موفق و پولداری هستم و مادرم ناراحتی قلبی داره و میگه باید ازدواج کنی و منم نمیتونم دلش رو بشکنم ولی اگه شما جواب رد بدین همه چی حل میشه وو تنها گزینه میشه فروغ که بهش علاقه دارم منم وقتی دیدم مرد قدرتمندی است خوب گفتم عیب نداره با هم که ازدواج کنیم دو بار سکس کنیم همه چی یادش میره و میشه مال من اما حتی ایشون شب زفاف خونه نموند و من تنها اونشب رو سر کردم و حتی این برام خیلی سخته که وقتایی که بغلش میکنم تو اوج خواب اسم فروغ رو تکرار میکنه و کاغذ دیواری اتاق کارشو با طرح خطاطی زده که روش نوشته فروغ من نمیدونم چکارش کنم سرکشه و من میخوام رامش کنم میخوام منو بکنه و از ته دل منو ارضا کنه ولی نمدونم چجوری