سلام خسته نباشید
من یک دختر۱۷ساله مجردهستم مشکلم با خانوادم اینه که به من شک دارن من یک مادربزرگ پیردارم که مریضه وبیشتروقتا خونه اونم من وقتی ۱۵سالم بود با یا پسرهمسن خودم تو تلگرام دوست شدم اون موقع گوشی نداشتم وبا گوشی پدرم خرف میزدم بعدازچندوقت متوجه شدن باگذشت دوسال ونیم هنوزم با من شک دارن برام گوشی نمیخریدن برادرم برام خرید اما پدرم میگه باید چک کنم ولی برادر من سرش شلوغه پزشکه نمیتونه چک کنه ولی به من اعتماد داره مادرمم نفرینم میکنه تا یکی دز فامیلا باهش حرف میزنن میگه نفرینام عمدی نیست بخدا با سن کمم وتجربه کمم فکرمیکنم که ازدواج راه نجاتمه اما باز میبینم اونا کل ازدواج کردن بد تعریف میکنن بخدا خسته شدم