سلام.
پسری 37 ساله ام.
قبلا از دختری خوشم میومد که 8 سال پیش به طور اتفاقی جایی دیدمش.
طوری دوستش داشتم و دارم که نتونستم کس دیگه ای رو به جاش انتخاب کنم برای ازدواج و به همین جهت هیچ اقدامی نکردم و فکر هم نکنم بخوام در آینده بکنم. به خاطر تحصیلش به شهرهای مختلفی میره و الان در یک شهر دیگه هست و ازشون اطلاعی ندارم. کسی هم ندارم که دوستش باشه و بتونم بفهمم در چه وضعیتیه.
اصلا نیدونم ازدواج کرده یا نه ولی حس م میگه هنوز ازدواج نکرده. تو واتس آپ که شمارش رو چک میکنم میبینم اکثرا آنلاین هست و این یعنی مثل خودم شاید تو شراطی هست که به علت عدم ارتباط کاری جز چک کردن تکراری پیامها نباشه.
زیاد سریش شدن هم خودم بدم میاد برای همین باهاش تماس نمیگیرم. جون فکر کنم اگر 2 بار قبلا نه گفته کار بدتر بشه.
تلفنی و متن پیامکی باهاش صحبت کردم و چون گفت قصدی نداره و نمیخواد به خواستشون احترام گذاشتم و سعی کردم مزاحمشون نباشم. از اونجایی که یک جا نیستیم و شرایطی فراهم نمیشه حضوری یه جوری باشه که پاپیش بذارم نمیشه.
البته به خودم گفتم اگر واقعا دنبالشی پاشو برو اون شهر شاید از نزدیک فرجی باشه. ولی نمیدونم چرا پام نمی کشه شاید نا امید میشم.
خانواده هم که فرض کنید ندارم. جون اصولا تفاهم فکری نداریم و به روش سنتی نمیشه. به خاطر تفاوت حیطه کاری من که باعث شده شراط مالی و تفکر من با اونها نخونه. چون من صاحب یه شرکتم و پدرم و بقیه کارمند بودند و درآمد و روش کسب و کار من تو ذهنشون فکر کنم جا نمیشه. چند سال پیش از خواهرم خواستن که میتونست باهاش صحبت کنه ولی نمی دونم به چه دلیلی این خواسته رو هم انجام نداد. فقط خواستم ازشون بخواد با من صحبت کنه که فکر نکنه بحث دوست پسری و این حرفاست و کمی اعتماد پشتش باشه. به هر حال نشد.
این کارها باعث شده بعضی وقتها لطمه کاری میخورم یعنی اون انرژی رو ندارم که بتونم با این شرایط بهره وری رو بالا ببرم. خوب افسردگی هم مزید علت میشه. ولی اینکه حقوق چند نفر دیگه با تصمیم من تامین میشه باعث میشه با عدم رغبت و به سختی کارها رو انجام بدم.
از جوونی لذت نمی برم و این ناراحتم میکنه.