با سلام من یه دختر ۲۸ ساله و مجرد من یه پسر عمه دارم که ۳۰ سالشه ایشون حدود ۱۰ سال پیش به من محترمانه و خصوصی ابراز علاقه کردن خوب منم فکر کردم خیلی کلاس داره آدما رو خورد کنی اونم آدم عاشق خوب من اون موقع خیلی بهش توهین کردم و ناسزا گفتم اون موقع ایشون چیزی نگفت بهش گفتم تو یه لا قبا و آس و پاس و بی مال و منال میخوای بیای منو بگیری اون سال قرار بود ما با هم کنکور بدیم پدر من هم از نظر مال و اموال فول بود اما اونا متوسط رو به بالا خلاصه اون زمان همه * فامیل گفتن که من پزشکی قبول میشم و هیچ کس به پسر عمه * من اهمیت نمیداد و خیلی تحقیر میشد اون سال من با وجود تمام توهین هایی که بهش کردم چیزی نگفت کنکور رسید و ما کنکور دادیم منم از جلسه اومدم بیرون گفتم دیگه تمومه من پزشکی اوردم و خوشبختی شروع شده اما وقتی نتایج اومد ورق برگشت اون پزشکی قبول شده بود و من رتبم بود ۵۸۰۰ خیلی همه چیز تغییر کرد دیگه اون شد امیر آقا و توجه ها رفت سمت اون منم واقعا هیچ کس رو نداشتم که باهاش حرف بزنم چون حالم خیلی بد بود الان بعد از ده سال من با همه زیبایی و ثروت مجردم الان اون داره تخصصش تموم میشه من به مرور عاشقش شدم شایدم چون آدم موفقیه شنیدم با یه پزشک که متخصصه و از خودش بزرگتره قراره ازدواج کنه و خیلی الان وضعش خوب شده و کلا تغییر کرده چند وقت پیش هم بهم پیام داد گفت دختر دایی مال و منالت و با خودت بخوابون تنها نباشی الان دلم میخواد ازدواجشون رو بهم بزنم و باهاش ازدواج کنم نمیدونم ولی چجوری شنیدم اون زن به امیر ابراز علاقه کرده و خیلی هم عاشق پسر داییمه عمه ام هم خیلی راضی و خوبه اما من دلم نمیخواد امیر باشه مال اون من میخوامش الان چکار کنم؟؟؟؟ یه راه بهم پیشنهاد بدین