سلام خسته نباشید تروخدا راهنماییم کنید دارم دیوونه میشم
من 17 سالمه و ساکن تهران هستم خانوادم یه خانواده مذهبی هستن و افکارشون به شدت پوسیدس
همین روزاس که بخاطر نا سازگاری باهم یه بلایی سره خودم بیارم صبح تا شبم شده گریه از دستشون خسته شدم هرچیزی باعث خوشحالیم میشرو ازم میگیرن نمیزارن برم بیرون اگرم بزارن همش غر میزنن عصابمو خورد میکنن هرتصمیمی توی زندگیم گرفتم خرید ساز رفتن سره کار یاهرچیزه دیگه نزاشتن انجامش بدم اختیار زندگیمو ندارم اصلا همش ارزو میکنم یک مردی بیاد فقط منو بگیره از دستشون راحت شم یا بمیرم حداقل...
خب منم ادمم به دوستام نگاه میکنم صبح تا شب بیرونن کلی خوش میگذرونن بعد من همش توی خونه باید بشینم خب ناراحت میشم
مامان بابای من میگن اگه دخترمو توی خونه نگه دارم زندانیش کنم یعنی مادره خوبی هستم پدره خوبی هستم نمیفهمن من عقده ای میشم اینجوری از دستشون سیگاری شدم همش سیگار میکشم یا خودارضایی میکنم که حواقل یک خوشیی توی زندگیم داشته باشم
با پسرا حرف میزنم تا بهم محبت کنن به خاطر اینکه نمیزارن برم بیرون ادم جدید ک میبینم دستو پام میلرزه اصلا بلد نیستم حرف بزنم همس استرس دارم روابط اجتماعیم خیلی پایینه
هزار تا مریضی گرفتم از دستشون زندگیمو نابود دارن میکنن
شما بگید من باید چیکار کنم
هرچیم بهشون میگم میگن ما نگرانتیم خب من نمیخام کل جوونیم بخاطر نگرانیی شما از بین بره
کمکم کنید همین روزاس ک از دستشون دق کنم
تروخدا جوابمو زود بدید واقعا به کمک نیاز دارم...
خیلی ادم احساسیی هستم همش گریم میگیره نمیتونم حرفمو جایی بگم تا حرفی بهم میزنن گریم میگیره نمیتونم خودمو کنترل کنم
زود عصبی میشم در حدی ک خودمو میزنم همش مشت میکوبم توی دیوار اصلنم واسم مهم نیست که چقد دردم میگیره یعنی اصلا دردی احساس نمیکنم اون لحظه
به مامانمم میگم بریم مشاوره حرف بزنیم میگه اونا فقط پول میگیرن از ادم
از بس توی خونه زندانیم کردن هیچ دوستی ندارم
تا میام با یه دختر اشنا شم جلومو میگیرن میگن این کیه دیگه؟ باز شروع کردی؟ با همینایی ک میشناسیشون بگرد
کاره صبح تا شبم شده گریه حصله درس خوندن ندارم حصله هیچ کاری ندارم کله ارزوم مرگ شده
به خدا اعتقادی ندارم دیگه از بس اذیتم کردن احساس میکنم خدایی وجود نداره چون اگه وجود داشت یه کاری برام میکرد
ممنون میشم جوابمو بدید