سلام من یک دختر ۲۳ ساله از مشهد هستم و به مدت یک سال با آقایی ۲۵ ساله پرستار از بیرجند به قصد ازدواج ارتباط تلفنی و تصویری داشتیم و گاهیم بیرون میرفتیم از این رابطه مادر من و عمه ایشون با خبر هستن.الان ک یک مدت میگذره متوجه شدم ما به درد هم نمیخوریم ایشون خشکن و من احساساتی و عاطفی و زیاد محبت ندارن و مغرورن و نمیتونم باهاش ازدواج کنم ولی از وقتی این تصمیم گرفتم یاد زمان هایی میوفتم که ایشون منو لب منو بوسیدن و دست منو گرفتن و خیلی احساس شرم و عذاب وجدان میکنم چون اوایل فکر میکردم حتما باهم ازدواج میکنیم ولی الان تصمیمم عوض شده و ازین که به من دست زده باعث ترسم شده نکنه آبروم ببره البته ایشونم خودشون آبرو دارن ولی خیلی وسواسی شدم یا منو تا نزدیکی خیابون با تاکسی همراهی میکردن و میترسم تو خونه و محلمون پیدا کنه و بعد راجبم حرف بزنه چجوری ازین افکار راحت بشم و ازین ترس و پشیمانی چون واقعا پشیمونم و نمیتونم باهاش ازدواج کنم