سلام من یک دختر ۲۳ ساله ام به مدت یک سال به با یک آقا ۲۵ ساله اهل بیرجند و مشهد به قصد ازدواج دوست هستیم اوایل خیلی پیگر من بودن و خیلی زنگ میزدن و تماس میگرفتن مرخصی میگرفتن میومدن مشهد دیدنم اما الان حدود بیشتر ازیک ماه هست که تغییر رفتار دادن کمتر پیام میدن کمتر زنگ میزنن حتی تولد منو فراموش کردن و خیلی دلم شکست و اما قهر که کردم معذرت خواهی کردن من تو این رابطه هیچی کم نذاشتم تمام مدت وفادار بودم و این یک ماه تماس که میگرفتم دیگه مثل قبل با اشتیاق جوابم نمیده خیلی سطحی و سرد جواب میده البته اینو بگم بر سر یک مسئله ای احتلاف نظر داشتیم که میگفت مهریه ۵۰ سکه عندالسطاعه من گفتم شده ۱ سکه ولی عندالمطالبه یا میگفت اگر رفتی سرکار همه حقوقات تو حساب من بریزی منم گفتم دلم میخواد به همسرم کمک کنم و تو زندگی کمک خرج باشم و اما دلمم میخواد مستقل باشم از خودم پشتوانه ای داشته باشم و همیشه ترس داره که زنش بزاره بره چون خاطره بد از زنداییاش داره که خیانت کردن البته اینا یک حدس و گمانه و خودش چیزی نگفته که بخاطر این مسائل از من دیگه خوشش نمیاد و همش میگه من سرم شلوغه و پرستارم یا اینکه تو درس داری رابطه دیگه شور و نشاط قبلش نداره منم هر دفعه تماسی میگیرم جوابی نمیگیرم عشق و علاقه نامزد ها و دوست پسرای دوستامو میبینم حسرت میخورم دلم میخواست منم درین همین حد یک رابطه دلنشین داشته باشم حالا این آقا نه رابطه رو تموم میکنه نه دیگه علاقه قبلیش داره من دختری زیبا و تحصیل کردم و پدرمم وضع مالی خوبی داره.